روزگارتلخ 5
پنج شنبه 12 آذر 1394
8:52تیری از اسمون یه راست داشت میو مد به سمت قلبم که سربازی خودش رو برای من سپر قرار داد اون سرباز سوخت در اتیش قلب منم سوخت داغون شدن با این صحنه
وای همه ی سربازانمون دارن میمیرن این وحشت ناکه
با تمام وجودم داد زدم
_سپرا رو رو سرتون بگیرین
سربازا سپر هاشونو جلوی خودشون گرفتن وبارش تیر به اتمام رسید
سرباز ها رفتن به سمت دیوار قلعه وبه دیوار چسبیدند
تا که رفتن
واااااااااااااااااااااای
دشمن خیلی پس فترته اونا دیگ های عظیمی پر از قیل داغ اوردن وروی سر سربازان ما رختن
صدای داد همه جا رو گرفت این مرگ درد ناکیه خواهرانم کجان
ناگها دروازه های قلعه واشد وسرباز های وحشی تو ران به ما حمله کردن
توران کشور اهریمنی هست که از بزرگ وکوچیکشون خون اشامند وجنگ میکنند باهر کشوری برای تغذیه خودشون
اونا از لحاض ظاهری به انسان شبیه نیستن بلکه شبیه حیوانات درنده اند
یکی شون میخواست سربازی رو با دستانش بگیره که من باشمشیر دستانشو قطع کردم
خون فواره میزد خونی که سیاه بود این وحشت ناکه
من وخواهرانم ودوستان شجاعانه میجنگیدیم ولی شانسی نداریم
نگهان دست از جنگ کشیدن ومردی که ریش بزی داشت ودندوناش مثل سگ بود از بالای قلعه فریاد کشید
:اگه تسلیم شید نجات پیدا میکنید وشوهران خوبی مثل ما براتون پیدا میشه
این حرف اون عوضی خشم رو تو وجودم بیشتر کرد
من با دل جان شمشیر میزدم اما تعداد اونا هی اضافه میشد
ناگهان یکی از فرمانده های سپاه ما دستور عقب نشینی داد
من دور وبرم رو نگاه کردم که کسی جا نمونده باشه
-وااااااااااااااای رایا!!!!!!!
رایا پاش صدمه دیده بود وداشت با اونه حالش شمشیر میزد این دختر هرگز تسلیم نمیشه
رفتم پیشش کمکش کردم وانداختمش به زور روی اسبش
من موندم هرچی سوت زدم دورنادو نیومد
که یه هو پاهام از زمین جدا شد
یک شخصی منو از کمر گرفت
با دقت نگاه کردم من پشت سواری بودم اون کیه؟؟؟؟؟
ایش شاهزاده کیکومارویه!!!!!!!!!!!!
دورنادو اومد خودم از روی اسبش پریدم روی دورنادو
والفرار
ما تاختیم واز دشمن دور شدیم
ومکانی که خیلی خشک بود پیاده شدیم از اسبامون
بدو کردم پیش رایا باورم نمیشه این دختر دیگه کیه؟؟نه اخی نه اوخی داشت حرس میخورد
وپاش اصلا مهم نبود
خواهرام رو صدا کردم!!!!!!!
خدا روشکر همه بودن!!!!!!!!!!!!!!!!!!
هما با دستمالی پای رایا رو بست
شاهزاده تزوکا:همه رو چک کنید ببینید هستن!!!!!!!!!!!!!
ما دور برمون رو نگاه کردیم همه بودن اما یک دونه از سربازامون نبود
مرلیا:من میخوام حساب اون سگا رو برسم!!!!!!!!!
فاطی:ناراحت نباش
همین جوری که همه سر افکنده بودیم وداشتیم غر میزدیم
نوری در اسمان دیدیم
تری:این دیگه چیه؟؟؟
نور پایین پایین تر اومد ودقیقا پیش ما
با دقت نگاه کردیم این به گمونم یک فرشته باشه
اون فرشته ها:سلا بر شما فرزندان.......
که ارمی نزاشت حرفشو بزنه
ارمی:چی میخوای بد قواره؟؟؟؟
اون بد قواره هه:ابرو هاشو در هم کشیید بی ادب من از طرف اژدادتون برای کمک ویاری شما امدم
دانلیا:تو دیگه چی میگی؟؟؟؟؟؟؟؟
کاملیا:اژداد دیگه خر کیه؟؟؟؟؟؟؟؟
هایجین:برو اعصاب نداریم میزنیم لهت میکنیم
فرشته:داشت از بینیش اتیش میومد حسابی اعصبانی شد من سنبل هستم وبرای کمک به شما این جا هستم ومیخوام بهتون بگم که چه جوری با توران بجنگید
اوشین:پاره سنگی برداشت وبه سمت سنبل پرتاب کرد وای از توش رد شد
جیغ این روحه
وای دلم برای سربازامون سوخت بچه ها این داستان در اصل یک افسانست
برای قسمت بعدی 45تا نظر موخوام
وراستی به جز اون همه ی شخصیت های رمان باید یک قدرت که برای خودشونه برام به صورت
خوصوصی بفرستن وراستی این قدرتا نباشن کنترل اب وباد واتش وساعقه وقدرت غارت
اینا رو خودم تایین میکنم برای کی باشن عمومی نفرستین
که میکشمتون
نظرات شما عزیزان:
معرکهههههههههههههههههههههههه هه
پاسخ:مرسی
پاسخ:فدات
پاسخ:چشم عزیزم
پاسخ:فدااااااااااااااااااااااااااااااااات
پاسخ:مرسیییییییییییییییی
پاسخ:همین الان برو بزار که من منتظرم
پاسخ اره عزیزم خوب بودی دیه تو فرمانه ی گردان 12بودی عزیزم
من به این پستتت نظر دادم ولی بین نظراتت نیستن
اوف اینهیه جون فکر نکنی که من نیوموم وبتا اومدم نظرم دادم حالا چرا نیومده خدا میدونه
مث همیشه عااااااالی
پاسخ:خخخخخخ قاتی میکنه خخخخخ ممنون عزیزم
پاسخ:من سکته قلبی کردم بااجازه بمیرم
راسی نظرم عوضید اگه میشه تهش نمیرم این یکی کیفش به زنده ماندن باشه خواهههش می کنم
از خدامه کچل
خوب بود آیا
پاسخ:مهشر بود
پاسخ:وای لونده دیگه
پاسخ:اره عزیزم
پاسخ:رسید ولیییییییییییییییییییییییییییییییی............. باشه اشکالی نداره میخواستم اتیش رو بدم به یکی دیگه که تو گرفتی اشکال نداره اجی
رمانت
عالی
عالی
عالی
عالی
بود.
پاسخ:ممنون عزیزم
قدرت منم پرش در زمان هست
پاسخ:عزیزم گرفتن
پاسخ:خخخخخخخخخخخخ حذفیدم
پاسخ:ممنون عسل^_^
پاسخ:دمتون گرم
پاسخ:ممنون
پاسخ:یه جورایی
خیلی ممنونم
پاسخ:باشه عزیزم
پاسخ:چی خواب دیدی منم تا صبح تو خواب با ایجی دعوا میکردم
پاسخ:خخخخخخخخخخخخخخخخخ شرمنده
پاسخ:گرفتم فقط گفتم چگونه قدرتو یافتی اونو بگو نابغه
پاسخ:خخخخخخخخخخخخخ چی شد من قاطی کردم فاطی
پاسخ:صبریدم
پاسخ:کدوم اب یا اون یا هر دو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ:حذفیدم فقط یادته یک بار تو انلاینم گفتی که چه جوری قدرتو کشف کردی همونو برام کامل بفرست البته خوصوصی
پاسخ:باشه ولی اب چیشد همون؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خخخخخخخخخخخخخ مثل من
آخرینویرایش: