روزگار تلخ2
جمعه 15 آبان 1394
16:4اون رفت به سمت بچه های فقیر وبهشون غذا میدا
باور کردنی بود ما اصلا از مشکل قحطی کشورمون دور بودیم روزانه چند دینتا بچه از گرسنگی میمیرن اون وقت من میرم تا خاستگارم رو بکشم واقعا خاک تو سرمون
ما چه جور پرنسس هایی هستیم فقط مایه ی دردسریم بازم اینهیه که حداقل تلاشش رو واسه بهبود این اوضاع کشور انجام میده وارد کوچه شدیم البته با دهن های باز بچه ها به پیراهنمون
دست دراز کردن میگفتن:تو رو خدا به من کمک کنید چهار روز هیچی نخردم مامانم داره میره!!
اشک تو چشمام جمع شد
ترسا:یعنی ما تو همچین کشوری زندگی میکنیم؟؟؟
تیفانی:وضع کشور داغونه!!!
ما با اینهیه برگشتیم به قصر همه تو فکر بودیم وانگار یه خورده پشیمون بودیم !!!!!
به زودی یه مسابقه تو قصر برگزار میشه که قراره از کشور های همسایه به کشور ما بیان یه جشن ومراسم برای دعا کردن ویه مسابقه شمشیر زنی برای تعین قدرت های کشور ها
{مرلیا}
خو بالاخره تونستم یون رو قال بزارم اخه یعنی چی که من میخوام راه برم 16 تا ندیمه دنبالم باشن!!!
خو حالا باید برم فوضولی تو قصر خو کورو کوشش وای باز من گفتم کورو اگه اینجا بود میکشتتم
وای داداشم از دس رفت رو پل که روی یه رود بود استاده بود ودر حال فکر کردن بود ندیمه هاشم ازش یه ده متری فاصله داشتن!!
خو باید برم پیشش ندیمش میخاشس بهش بگه که من اومدم ولی نزاشتم یواشکی رفتم پشتش ویه ضربه ی محکم زدم رو پشتش
یا هدا افتاد تو اب فاتحم خوندس
-داداش کورو حالت خوفه!!!
همون جوری که داشت دست وپا میزد گفت:هزار بهت نگفتم از پشت کسی ظاهر نشو ومنو کورو صدا نکن ندیمه ها یاد میگرن
-خخخخخخ چرا؟؟گفتی؟؟؟
کوروناسکه:کممممممممممممممممممک دارم غرق میشم!1
-اگه روپاهات وایستی غرق نمیشی خخخخخ بلند شد یه ماهی از تو یغش پرید بیرن ندیمه هاش حمله کردن رو سرش تا از اب درش بیارن منم خیلی ریلکس جیم شدم!!!خخخ
{اوشین}
باز داداش من اخماش توهمه افتم تو اتاقش رو لبه ی پنجر نشسته بود
-چی شده داداشی؟؟؟
ایجی:اصلا حوصله ندارم برو بیرون
-باز چی شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ایجی:اخه پدر کی از ازدواج کردن من منصرف میشه؟؟اخه من زن نخوام باید کی رو ببینم ؟؟؟؟؟؟
-نمیدونمولی تو ولی عهدی باید درنه سالگی ازدواج میکردی؟؟؟؟؟؟؟
ایجی:اه من زن نمیخوام ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-خو نخواه بدرک!!!!!!!!!!
ایجی :منون باش که دارم باکی دردل میکنم!!1
-من فقط اومدم بهت بگم که امپراتور چینا(کشور ما)مارو برای مراسم سالیانه شون دعوت کردن وپدر گفته که منو تو بریم!!!
ایجی:چینا کجاس دیه؟؟؟؟؟؟؟؟
-افرین ولی عهد کشور همسایه هستش باید امروز حرکت کنیم که تا سه روز دیه اونجا بریسیم!!1
ایجی:اگه از دوباره برام زن پیدا نکنی؟؟؟؟؟؟؟؟میام!!!!
-باشه !!!!!!!!!
{هایجین}
اااااااااااااااااااااااااااااااااخ جون مسافرت !!!!!!!!!!
من عاشق سفرم برم به ریوما بگم!!!!!!!!!!!!!!
-ریوما داداش !!!!!!!
ریوما :بله!!!!!!
-اماده ای ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ریوما:نهههههههههههههههههههههه الان که زوده!!!!!!!!!! باید فردا حرکت کنیم بانوی من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!
-اه اعصاب خورد کن من اصلا رفتم !!!!!!!
ریوما:به سلامت!!!!!!!
-اااااااااااااااااااااااااااازت متنفرم اعصاب خورد کن!!!!!!!!!!!!!!!!
{سه روز دیه محل برگزاری مراسم اینهیه)
اه باز جشن من از این روزا متنفرم تنها چیزی که خوبه مسابقه شمشیر زنی هستش امسال من از کشورمون شرکت میکنم البته به بد بختر ابجی هامو رازی کردم !!!!!!!!!!
خو من برم لباس مخصوص مراسم رو بپوشم که الان یو میاد وبد بختم میکنه
لاسای ما ابجی ها همش یهک شکل بود یه خورده به قرمز میزد من از پیراهن متنفرم اه!!!!!!
خو لباسم رو پوشیدم شمشیرم رو پنهان کردم اخه نمیشه بدون اون برم!!!
هما:وای چه خوشمل شدم!!!
ایکا:خیلی هم زشتی شبیه خدمت کارای کلاس رقص شدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خخخخخخخخخخ
رایا:بس کنید الان یو یه چیزی میگه!!!!
ولی اینا تا گیس همو نکشن که بی خیال نمیشن
باز دعوا!!!!!!!!!!!!یو:سااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااکت شید پرنسسا !!!!!!!!!!!زود باشید برید بیرون!!!!
من رفتم بیرون از جلوی چشمای یو در رفتم تا یه خورده تمرین کنم واسه مسابقه مراسم یه ساعت دیه شروع میشه
رفتم پیش برج دیدبانی خودم(دختی که ازش همیه قصر رو دید میزنه)
شمشیرم رو در اوردم
داشتم تمرین میکردم که یک سنگینی احساس کردم انگار یکی داش نگام میکرد شمشیرم رو پنهان کردم وخیلی ریلکس جیم شدم!!!!!!!
من در حالت عادی این شکلی هستم البته فقط جلوی پدر
چون اون خیلی گیر میده به موهام منم یه طرفه میبندم ولی در موقعیت های دیه موهام باز هستش
رفتم جایی که مراسم برگزار میشه یه عالمه میز چیده شده بود جایگاه منو ابجی هام وپدرم اون بالا بود وبقیه پایین یه عالمه وزیزیر وشاهزاده وپرنسس وپیک و...این جور کسا نشسته بودن
مراسم دعا تمام شد
وحالا نوبت شمشیر زنی هستش هر کشور یه شمشیر زن فرستاده بود
ترسا:زود باش برو اماده شو اینهی
سایو:امید ما به تو هستش!!
-لازم نیس که بگید خودم میدونم
رفتم لباسم رو عوض کردم
ولی موهام رو یو بست بد جنس ازش متنفرم
رفتم وارم سن شدم
هما:بروووووووووووووووووووووووووووووووووووووو!!!!!!!!
همه دنبال صدا گشتن اخه از پرنسس بعید بود این فریاد کشیدنا
هما پاسال برنده شدش
من نمیبازم!
قسمت بعد خیلی هیجانی هستش
اینهیه میفهمه کی داشت نگاش میکرد وبااون مبارزه میکنه!!!
خخخخ دارم لو میدم
قسمت بعدی=35 تا نظر خوشمل
نظرات شما عزیزان:
عااااااااای
پاسخ:خدا نکنه
پاسخ:خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ نگو اجی جونم
پاسخ:به خدا یه دونه ای همه ی نظرات رو میخونی من فدات شم
قسمت بعد
پاسخ:باشه قسم نده!!!!!!!!!!!
پاسخ سلام زن داداش ممنون عزیزم
پاسخ:قوربونت برم چشم میزارم به زودی
پاسخ:چشم
پاسخ:خخخخخخخخخخخخخخ فدات شم
بود
میگم
عالی
یعنی
عالییییییییییییییییییییییییی یییییییییی
پاسخ ممنون اجی جونم راستی تولدت مبارک
بگیر
عزیزم
مدیون شوسکه
هستی اگه
نگیری
پاسخ باشه عزیزم برات تولد میگیرم امروز
امولی اومده چی چی اورده یه عالمه نظر واسه اجی یگلش
من برگشتم
عالییییییییییییی بوددددددددددد
پاسخ سلام اجی جونم خوش اومدی
پاسخ ایجی:داری وارد میشی؟؟؟؟؟
پاسخ ایجی:ای بابا ول کن این موضوع رو اصلا یادم رفت که چی بهت گفتم
پاسخ ایجی:نه
پاسخ ایجی:فهمیدم
پاسخ ایجی:همین که جای داداشتم
گفتم همه شما نه تا سیگاکویی ها رو مثل برادر دوست دارم
پاسخ ایجی:اینو که خودم میدونستم
پاسخ:خخخخخخخخخخخخخخخخ متوجه نشدم چی میگی؟؟؟؟؟؟واضح تر بگو جانم
پاسخ ایجی:چه گیری دادای که من اینهیه ام !!!!!!خوب واسه چی؟؟؟؟؟؟
پاسخ ایجی:من هشتمم
پاسخ ایجی:خیلی ممنون که هوام رو داری
پاسخ ایجی:خخخخخخخخخ اره ولی نگی بهش
خخخخخخخ من با معلم سوم پنجم و امسال یعنی شیشم هم قدم بزرگ که بشم میشم عین تو نردبون خخخخخ
پاسخ ایجی:خخخخخخخخخخخ نردبون چیه؟؟؟؟؟؟اره هفتم هم کار وفناوری داره!!!!من از همه ی معلم هام بلند ترم خخخخخخخ بهشون میگیم چهل سانتی
پاسخ ایجی:خودم هم میدونم
تازه فته باشم شاگرد اولم با همه این ها خخخخخخخخخ
پاسخایجی:از کارو فناوری حرف نزن که اصلا یه وضعیه امروز داشتیم مدار درس میکردیم منم با یه مشت اسکل هم گروه شدم هر دفعه که قطعه رو متصل میکردم یه هو میدیدم یه چیز همون قطعه دس یه منگل تو گروه امروز به اندازه ای تو زنگ کارو فناوری خندیدم که رودهام بهم گره خوردن شیش بار مدار رو بخاطر یه مشت اسکل باز کردم ودوباره بستم اینکه چیزی نیس هنوز فاز مترم رو شکست ولی ارزش اون همه خنده رو داشت اخر زنگ هم کنار معلم ایستادم وباز خنیدن چون معلمون تا شونم هم نمییومد وخیلی جدی هم حرف میزد همه بچه های کلاس به من اشاره میکردن وبه قدر دبیرمون
پاسخ ایجی:نههههههههههههههههههههههههههههه جون هرکی دوس داری؟؟؟؟؟؟؟؟؟همچین حرفی به اینهیه نگی!!!!!!
میگم راحت باشا بیا یه چایم بخور
بابا بزار جواب مثبتو بده بچه ام بعد اینجوری حرف بزن یهو دیدی منفی دادا اونوخ چقد بخندم خخخخخخخ
پاسخ ایجی:خخخخخخخخخخخخخخخ
پاسخ ایجی:نمیخوام از وب برم!!!!
پاسخ ایجی:نه اینهی منو بیرون نمیندازه !!!!!!!!-وای شوسکه ولم کن نمیخوام برم!!!!!!!
پاسخ ایجی:نخیرم سوتی نمیدم مشکل تایپیه !!!خخخخخخخ
پاسخ ایجی:سلام تیفانی خانوم خیلی ممنون
پاسخ ایجی:نهههههههههه من جواب دادم ولی یادم رفت اسمم رو بنویسم
ایجی:چشم بانوی من اولیا حضرت هما
پاسخ:ممنون ترسا جونم
پاسخ ایجی:از الماس وطلا
قهرمان سال پیش
امپراتور
امپراتور کدوم کشور
پاسخ ایجی:امپراتور چینا
پاسخ ایجی:اره بانوی من به عنوان برنده مسبقات سالیانه
پاسخ ایجی:نمیدونم برو از ابجیت بپرس
پاسخ ایجی:اینویی
پاسخ:ممنووووووووووووووووووووووووووووووووووووون رویا جون خوش حالم که خوشت اومده
خخخخخخ باید سریع برم
باورت میشه ما ساعتای دوازده یک می خوابیم شبای تعطیل که نگو میریم تا ساعت سه خخخخخخ البته منو آجی و داداشم زیر پتو
پاسخ:من ساعت هشت ده تا پادشاه رو خواب میبینم خخخخخخخخ منم برای تحقیق اومدم
پاسخ خخخخخخخخخخخخ نه ضایع نمیشی پنجاه درصد حدسات درستن
پاسخ:ام مقام جنگجوی .......نمیدونم چی چی؟؟؟؟؟؟
پاسخ:خخخخخخخخخخ مسابقه رو بردی !!!!!!!!
پاسخ:خخخخخخخخخخخخخخ گفتم منو چه به عاشقی اونم اول رمان
اعصابم ریخته بهم از دست شیوسکه
اوووف چقدر حساسه
حداقل بهش زنگ بزن و بقیه ی رمانو واسش بگو
تا دست از سرم ور داره
پاسخ:گفتم بهش ولی تا اطلاع ثانوی بیرون نری
هم داره خودشو و هم داره منو میکشه
میخواد بدونه توی ادامه چا بلایی سرم اومده
جون ایجی ادامه ی رمان جادوی عشقو بزار
پاسخ:خخخخخخخخخخخ عزیزم قسم نده تورو خدا باور کن خیلی خوابم میاد میخوام بخوابم اگه قسمت بد رو داشتم میزاشتم اما من باید بشینم بنویسم واین طول میکشه عزیزم
پاسخ:خخخخخخ خوش حالم که خوشت اومد
پاسخ:خخخخخخخخخ پس هم شیفتیم
البته هر جور که خودت می دونی.
پاسخ:خخخخخخخخخ اره فردا هرچن وقت کم میارم چون شیفت مدرسم ظهریه اه از هفته های ظهری متنفرم
آخرینویرایش: