جادوی عشق15
شنبه 9 آبان 1394
16:35برای اینکه....
من عاشقتم دیونتم ازهمه کس برام مهم تری
اینهیه گریش شدت گرفت
اینهیه:من اصلا.....از عشق خوشم نمیاد حالا این حال من واسه چیه؟؟؟
{اینهیه}
انگار چیزی که بدنم .روحم احتیاج داشت حالا درکنارمه ولی من.....
ایجی شروع کرد به خندیدن :چون توهم عاشق شدی باورم نمیشه که متوجه این موضوع نشدی!!!
-ع......عا......عاشق؟؟؟؟؟؟؟؟
ایجی:جون ایجی دیگه گریه نکن
-باشه
بعد لباش لبام رودر اغوش کشیدن حس فوق العده ای بود اینگار از تمام سختی های دنیا به یه اغوش گرم پناه بردم !
ولی یه لحضه خودم رو ازش جدا کردم:بسته!
ایجی:چرا؟؟؟
بعد چونم روگرفت وگردنم رواروم گاز گرفت:خودت رو لوس نکن
{ایکا}
حسابی کنجکاو شده بودیم اینهیه اومد اما چرا حالا لبخند میزنه؟؟؟
لوشی:زودباش بگو کی لبات رو....
که من جلوی دهنش روگرفتم :اینجا یه عالمه پسره ساکت باش
لوشی:بعدا باید جواب بده
هماوبقیه:بادابادابادامبارک بادا ایشاالله مبارک بادا
اینهیه:چه مرگتون؟؟؟مگه شما مسابقه ندارید این اشعار مزخرف چیه که میخونید زود باشید برید سر تمرینات تون؟؟؟؟
همه گی:
بابا این دیگه کیه انگار نه اینگار که از صبح زانوی غم بغل گرفته بود
رایا:خیلی عذر میخوایم خانوم کاپتان
اینهیه:من اصلا دوست ندارم کاپتان یه عالمه بچه های فوضول مثل شما باشم
رایا:حالا کی گفت کاپتان شو؟
ارمیتا:به ما میگی فوضول هان؟؟؟
امولی»اگه دستم بهت نرسه !!!
ثریا:لهت میکنم
اینهیه:واقعا عذر میخوام ولی چه بخواین چه نخواین همه مون فوضولیم!
کاپتان تزوکا:بسه همین الان باشگاه تعطیله
همه:یوهوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو!!!!!!!!!!!!!!!
{اینهیه}
باید همین الان جیم شم وگر نه باید همه چیز رو به بچه ها بگم!
سایو:هوی کجا در میری؟؟؟
فاطی:بگیردش!
ترسا:داره فرار میکنه!!
-واااااااااااااااااااااااااااااای خاک عالم
بعد باسرعت به سمت ماشین ها رفتم سوار یه ماشین شدم ودره شومحکم بستم
وا اینکه ماشین ایجی بود ایجی مات مبهوت نیگام کرد
-زود باش گاز بده!!!
ایجی پاش رو گزاشت رو گاز وحرکت کرد بچه ها ناامید شدن از گرفتنم اما برام خط ونشون کشیدن
ایجی :کجا بریم
-قبرستون
ایجی:اینهیهههههههههههههههههههههههه!!!
-خوب خونه !!!!!!!!!!
ایجی:باشه
رسون من رو خونه ورفت
وای چقدر حس عجیبی داشتم یه خورده خوش حال یه خورده ناراحت یه خوردهشگف انگیز
رفتم تو اتاقم یه برگه برداشتم وشروع کردم به نوشتن.........
باورم نمیشه
جادوی عشق در اولین نگاه....
شعله ور شدن اتش درون بااولین نگاه عشق.......
ناباورانه اوتوانست مرا عاشق خودش کند......
شعله عشق چه زودزبانه کشید ووجودم رو فراگرفت......
باورم نمیشد ایا این منم که در دام عشق او گرفتار شدم.جادوی عشق انسان راکور میکند وبه هر چیز مجبور......
وخوابم برد
یکی از چشمام رو باز کردم وا شوسکه تو اتق من چی کار میکنه
شوسکه:پس بالاخره ازخواب بلند شدی
وا کاغذم دستش بود وداشت میخندید
-بدش من
دستش رو بالا گرفت:بیا ازم بگیرش خانوم عاشق
-اذیتم نکن بد من
شوسکه :نه بیا شام بخور این پیش من میمونه!
-من شام نمیخورم
شوسکه:اشکال نداره
بعدشم باکمال خون سردی رفت
چند ساعت بعد
الان ساغت 1/5شبه اصلا خوابم نمیبره همش فکرم مشقوله
یه جفت بوت بلند تا زانوم پوشیدم ویواشکی زدم از خونه بیرون وای چه هوای خوبی یه یک ساعتی میشد کهخ داشتم راه میرفتم از خونه خیلی دور شده بودم
وای یه مشت ادم عوضی دارن میان سمتم
یکی شون:سلام خوشگل خانوم
هیچی نگفتم وبه راهم ادامه دادم
اون عوضی ها:چیه نکنه لالی بعد دستم رو گرفت
-ولم کن عوضی
اون:نه مثل اینکه زبون داری
وای ایجی نمیدونم کجابود ولی یه هو ظاحر شد:ولش کن
اون:چیه زنته
ایجی:نامزدمه
بعد اومد وسط شروع کرد به زدوخورد.....
امید وارم که خوشتون اومده باشه نظر فراموش نشه
قسمت بعدی=30تانظر
نظرات شما عزیزان:
پاسخ :چه خوب الان میرم که بخونم
پاسخ :بیوه نه هو میاد سرش خخخخخخخخخ ایجی بد
پاسخ:نهههههههههههههههههههههههههه شما همه چیرو زود میفهمید من درده سر نمیخوام الفرار
پاسخ:خخخخخخخخخخ مثل خودمی باشه یه صحنه برات جور میکنم
پاسخ:خخخخخخخخخخخخخخ نگووووووووووووووووووووووو!!!!!!!!!!
اصلا حرررررررررف نداشت
مثله همیشه عااااااااالی
بیسته بیستی
پاسخ:ممنون اجی
پاسخ:اره
پاسخ:دمت گرم منم سر صبحی صلوات گفتم خداکنه روزی خوبی باشه امروز
پاسخ:عزیزم من به درخواست تو فبلا 15تا عکس ازاکایاو30تا از ریوماجمع کرده بودم اما همه حذف شدن حالادارم دوباره جمع اوری میکنم
پاسخ:مرد برای شادی روحش صلوات
پاسخ:خ باشه برو اما سیاه باشه ها
بود جیگر
با طعم اناناس و عشق:)
پاسخ:خخخخخخخخخخخخخخخخ ممنون اجی
لایک
داری
پاسخ:گریه نکن عزیزم
عزیزمممممممممممممم
ممنون عزیزم
آخه لامصب خعلی احساسی و عاشقانه مینویسی...
پاسخ:نه من تا حالا به هیچ پسری نگاه نکردم چه برسه عاشقم بشم وشکست عشقی بخورم
پاسخ:ممنون ترسا خان
من نفهمیدم نکنه کمین کرده بود
پاسخ:نه اونم مثل من بی خواب شده بود داشت توپارک قدم میزد بعدا خودش بهم گفت
پاسخ:اره تا کتلتش نکردم ازش نمیگزرم
پاسخ:من بافوجی قهرم باید کاغذم روبده
پاسخ:خخخخخخخ ازدست توا
پاسخ:ممنون
پاسخ:ممنون کاملیاجان
ديگه جايى واسه صبر کردن ندارم.
زود بزارش.
ابجی جونم وقتی نظرات کامل شه
پاسخ:ممنون رویاجون
پاسخ:ممنون عزیزم
از دست شیوسکه
پاسخ من واذیت میکنه نامرد
پاسخ:وای خدا نکنه انشاالله بیست میشی گلم
مامان من اصلا از امتحانام خبر نداره فقط میدونه کی کارنامه ماهیانه میدن اگه معدلم از 19/99 پایین تر باشه میکشتم
پاسخ:خخخخخخ باشه برات نگه میدارم
حالا کوتا رمان سوم...
پاسخ:فدات ممنونم
خخخخخخخخخ نه اصلا فوجی افرین نداره فوضولی که افرین تداره گلم هنوز باهاش قهرم
آخرینویرایش: