جادوی عشق8
پنج شنبه 16 مهر 1394
17:7تا اینکه یک شب ساعت یک
مربی که ایشالاه سر به تنش نباشه خواب نما میشه واز پله ها سر میخوره وبا کله میاد پایین
پند اخلاقی به بازیکن ها سخت نگیر خوب چشمتون روز بد نبینه یک دست و یک پاش میشکنه و ما میبریمش بیمارستان
لوشی:ای کاش میرفت تو کما
هما:اره از شرش راحت میشدیم
همه ی ما:
لوشی:خوب چیه؟؟؟؟؟؟
هما:راست میگیم دیگه!
امولی:حق باشماست!
فاطی:ساکت
رایا:خفه مربی رو اوردن تو بخش بیاید بریم
ما رفتیم تو اتاق وحرف از جانشین مربی شد مربی نای حرف زدن نداشت وبا انگشت به تری اشاره کرد من هم مثل جت رفتم جلوی تری و خلاصه همه فکر کردن من جانشین
مربی شدم خخخخخخخخخخخ
{صبح ساعت 11}
تا این موقع همه خواب بودیم چرا؟؟؟؟؟؟؟چون من مربی بودم وهمه چیز ازاد کرده بودم
خوب بالاخره شازده خانوم ها از خواب ناز بلند شدن و رفتن برای صبحانه خوردن
الینا:وااااااااااااااااااااا چقدر خوابیدم
ایکا:بهتر از این نمیشه
فاطی:کیف کردم چه خوابی بود
لوشی:اورین اورین اینهی
هما:دمت گرم
ثریا:اما این طوری که نمیشه ما باید تمرین کنیم
رایا:حرف نباشه
ترسا:بزار خوش باشیم
ما اومدیم بیرون
ایجی:خوب حالا چی کار کنیم
لوشی:هااااااااااااااااااااااااااااااا(صدای خمیازه)خوف بریم بخوابیم
تری:وسطی بازی کنیم
ارمیتا:ایول
امولی:من باهات موافقم
سایو:هواکه خوبه پس حالا بازی کنیم دیگه
رویا:خوب کیا توپ میزنن
ایجی وهیکارو ومومو واکایا :ما توپ میزنیم حالا برید وسط
هما:بریم وسط!!!!!!!!!!!!
رایا:یعنی برخسونیم!
ایجی:نه بیا وسط تا.......
ایکا:بی مزه بازی نکنید خوب حالا بزنید
هیکارو:لهتون میکنم
بازی شروع شد همه سوختن فقط من باقی موندم هر کاری میکردن نمیتونستن من رو بزنن ایجی از گوشاش دود میومد هیکارو کلافه شده بود اکایا اعصبانی
بود موموهم گشنه شده بود
هیکارو توپ رو گرفت تا بزنه اما ایجی اجازه نداد گفت:من خودم میزنمش
چشمتون روز بد نبینه توپ مستقیم اومد خورد تو شیکمم پرت شدم اون ور خیلی خیلی محکم بود
شوسکه:ابجی!!!!!!!!!
لوشی:اینهیییییییییییییییییییییییییییییییییییییی!
ایجی:ای وای من
فاطی:اینهی حالت خوفه؟؟؟؟
بقیه:
ایجی اومد طرفم:ببخشید حالت خوبه؟؟؟؟؟؟
-به تو مربوط نیست
لوشی:بلند شو!
من بلند شدم شوسکه داشت قبض روح میشد !
شب شد وگرفتیم اتیش روشن کردیم و همه دورش نشستیم
من رفتم اون وربه سمت اب خوری و اونجا رویه زمین نشستم
ایجی:اومد طرفم
ایجی:اینهیه چی کار میکنی؟؟؟؟؟؟
-به تو مربوط نیست!
ایجی:بگو دیگه!
-دارم تمرین تمرکز میکنم
ایجی:خخخخخخخخخ خوب منم یاد بده
یه لبخند شیطانی زدم بعد با سرعت نور با یه تیکه پارچه محکم انداختمش زمین
ایجی:ااااااااااااااااااااااااخ چی کار میکنی
از جام بلند شدم :خوب درس اول انتظار چیز هایی که نداری رو داشته باش خوب حالا اماده هستی تادرس دوم رو بهت یاد برم!
ایجی:نه قربون دستت میخوام فعلا رو دردم تمرکز کنم!
{فردا ظهر}
همه تو حیاط جمع شدیم
رویا:خوب حالا چی کار کنیم
-با پلاستیک زباله میریم تا جنگل رو پاک سازی کنیم!
همه:
ترسا:قرصات رو خوردی؟؟؟؟؟؟؟
رایا:خوجسته احوال !
ارمیتا:خخخخخخخخخخخخ شوخیه بامزه ای بود اورین
فاطی:بی مزه یه لوس!
الینا:یه لحضه فکر کردم جدی میگی!
-مگه من با شما شوخی دارم
لوشی:مگه ما مامور شهردارییم که بیایم جنگل رو تمیز کنیم
هما:برای بار اول باهات موافقم لوشی
ثریا:والا
-نخیر به گروه های دو سه نفره تقسیم میشیم و میریم برای پاک سازی
امولی:همین یکی رو کم داشتیم
ایکا:برو بابا دلت خوشه
رویا:اه به خوشکی شانس!
-اه زود باشید من مربی هستم وهر چی میگم شما باید بگید چشم افتاد
خوب بالا خره بع از یه عالمه کلنجار رفنت باهاشون راظی شدن
خوب گروه هامون:سایو وشوسکه هماولوشی رایاوتزوکا امولی و اکایا ارمیتا و هیکارو ترساو شیرایشی ثریاوکاباجی فاطی و اتوبه الینا ومومو رویاوریوما
منم میخواستم با هما و لوشی برم که ایجی دستم رو کشید
-خوب همه بعد از دوساعت همین جا جمع میشیم
من ایجی و همه بچه ها پراکنده شدیم
{یک ساعت بعد}
حسابی خسته شده بودم رسیدیم به یه ابشار خیلی بلند
-واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای
ایجی:خیلی خوش گله نه
-اییییییییییییییییییییییییییییییییش
من سریع خرت وپرت های داخل جیب هامو در اوردم و رفتم به سمت ابشار
ایجی:نرو اینجا نوشته خطر مرگ
-به تو هیچ مربوط نیست
من رفتم واز اون بالا شیرجه زدم تو اب
ایجی:
{ایجی}
وای چقدر چش سفیده!
چند دقیقه گذشت اما اینهیه بالای اب نیومد یعنی چی شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سریع رفتم تو اب شیرجه زدم
-واااااااااااااااااااااااااااااای خدای من اینهیه که..................
خوب اگه میخوای بدونی چه بلای سرم اومدا
منتظر ادمه باشید
نظر فراموش نشه
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:اشکال نداره گلم
پاسخ:یعنی نظر قبلی رو حذف کنم
پاسخ:سلام گلم خیلی خوش اومدی ممنون
رمان رمارمان جیگر بنویس دیگه
پاسخ:امولی جون اصلا حالت خوبه عزیزم من قسمت 12 رمان رو حتی گذاشتم تو هنوز قسمت 8 نظر میدی!
رمان
بنویس دیگه
دوست دارم رمان عزیزم
اینهیه عسیسم
پاسخ:نظرات
لایک داری
عزیسممممممممممممممم
راستی گچ دستم باز شده
ولی درد می کنه
پاسخ:وابمیرم برات گریه نکن
پاسخ:خوب فهمیدم باشه جیگر!
پاسخ:خلاجتم نده ابجی!
پاسخ:برو گلم
ولی لیول داری با این کارت ک مربی شدیهوامونو داشته باش آخه بقول خودم مگه ما مامور شهردارییم که بیایم جنگل رو تمیز کنیم؟؟؟!!
پاسخ:خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ باشه
پاسخ:خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
پاسخ:نمیدونم
جییییییییییییغ کمک
پاسخ:هبرو قسمت بد تا بدونی
پاسخ:خوش باش گلم
پاسخ:گذاشتم جیگر!
پاسخ:نوشتم عذرا جون ببخشید بعضی موقع ها عجله میکنم و اشتباه میخنم!
پاسخ:باشه جیگر میام!
پاسخ:سلام اذر جان باشه اگه نظرات تکمیل باشه میزارم!
پاسخ:ممنون
پاسخ:چی رو!!!!!!!!!!
پاسخ:قابلی نداشت انجام وظیفه بود جیگر!!!
پاسخ:ممنون
بقیش نظر بعد برای گذاشتنش یه جک باحال چیه تو واسه داستانت نظر می خوای من یه جک می خوام کار بزرگیه البته نشنیده باشم و خنده دار باشه
پاسخ:ای خدا از دست خوب یه مرده میوخوره به نرده برمیگرده!خخخخخخخخخ
پاسخ:پس چی مخصوصا از دوستت!
پاسخ:خخخخخخخخخ
پاسخ:قابلی نداشت عزیزم
پاسخ:نخیرم من اصلا شر نیستم من شر؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ:اهای هما ادامه رو قرار شد بگی گلم
پاسخ:خیلی خیلی خوش اومدی جیگر بله ادامه رو میزارم البته وقتی که نظرات تکمیل شه عزیزیم راستی نظر لطفته جیگر!!!!!!!!!
پاسخ:شر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اسفالت کف خیابون من ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اصلا مگه میشه مگه داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من دخی به این خوبی به این ارامی
آخرینویرایش: