جادوی عشق6
سه شنبه 14 مهر 1394
16:31اینکه شیرایشی بود وای
شیرایشی:اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااخ
-تونمیدونی نباید از پشت کسی رو بترسونی؟؟؟؟؟
شیرایشی:واقعا عذر میخوام!
من دستم رو دراز کرد و بلندش کردم!
-خوب حالا چی کار داشتی؟؟؟؟؟
شیرایشی همون طورکه دلش رو با دودستش گرفته بود:یادم رفت!
-خوب بیا برو رو اون نیمکت بشین!
شیرایشی نشست من هم کنارش!
شیرایشی:توواسه چی اومدی اینجا!
-واااااااااااااااااای من اومده بودم که برم مغازه مگه تو واسه ادم حواس میزاری!
شیرایشی:خوب بیا با هم بریم!
من اون رفتیم مغازه و من هرچی دوست داشتم برداشتم و رفتیم که حساب کنیم!
من دستم رو کردم تو جیبم تا موبایلک رو بردارم!
شیرایشی:وقتی یه مرد باهات هست هرگزدست تو جیبت نکن!
-وا معلومه که دست تو جیبم نمیکنم حالا زود باش وسایل من رو بیار!
شیرایشی:رو که نیست!بعد همه چیزارو حساب کرد وتا دم در خونم رسوند!
-خوب بالاخره یادت اومد با من چیکار داشتی؟؟؟؟؟؟؟
شیرایشی:کااااااااااااااااااااااااااار!نمیفهمم چی میگی!
-خوب فعلا!
{ایکا}
داشتم تو کوچمون اسکیت میکردم که محکم خوردم به یه چیزی و پرت شدم !
-ااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااخ!
وای اینکه سیچیه خودمون بود!
سیچی:ایکا تویی؟؟؟؟؟
-مگه تو جولوت رو نمیبینی؟
سیچی:حواسم نبود!
بعدمن رو بلندکرد وشونم که خاکی شده بود تمیز کرد!
-ممنون!
سیچی:وای ایکا دستت!
-چیزی نیست فقط یه خراش سادس!
سیچی: چی چی رو که چیزی نیست زود بیابریم برات پانسمان کنم !
-نهههههههههه لازم نیست !
سیچی من رو کشوند تا جای یه نیمکت بعد رفت این سوپری که کنار بود وبا یه پلاستیک پر از خرت و پرت اومد!
گرفت دستم رو پانسمان کرد !
-ممنون!
سیچی:خوب اب انار میخوری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-هان!
سیچی:ترش شیرین ملس چه جوری دوست داری؟؟؟
-هر جور که تو دوست داشته باشی!
سیچی:بفرمایید اینم اب انارترش!
-ممنون !
سیچی:توخوب اسکیت میکنی!
-پس تو من رو داشتی نگاه میکردی؟
سیچی:خوب....اره .....یعنی نه ....ولی
-خوب فهمیدم!
سیچی : میگم ایکا میشه .....بامن.....
که گوشیم زنگ خورد:الو.....باشه داداشی الان میام!
-ببخشید من باید برم !
{اامولی}
من مدرسم رو عوض کردم و میخواستم با دعوت مربی تیم ملی وارد تیم ملیه ژاپن شم یه خورده مستربم اخه من هیشکی رو اون جا نمیشناختم ای واقعا غذابم میداد
نمیتونستم اروم باشم رفتم از خونه بیرون تا یه بادی بخوره به سرم!تو راه یه اقایی رو دیدم که داشت با یه پسره با موهای مشکی دعوا میکرد!
من بی نوجه میخواستم از اون جا رد شم که پسره خورد به من!
پسره:ببخشید خانم!
-خواهش میکنم مراقب باشید!
اقاهی که داشت با اون پسره دعوا میکرد:اره راست میگی این مال من نیست!
پسره:مردم ازار!
پسره:سلام من اکایا هستم عضو تیم ملیه ژاپن!
-من هم از اشنایی باهاتون خوش بختم اسم من امولی است!
اکایا:شما همون نیستی که میخواد وارد تیم بشه!
-چرا!
اکایا:واقعا از ملاقا تتون خوش حالم
-منم همین طور بعد رفتم به سمت خونمون حالا مشکلم حل شد چون یکی از اونارو حالا میشناختم!
{لوشی}
داشتم میرفتم خونه اینهیه شون تا یکم باهاش حرف بزنم مردم از بی کاری!
جلوی در خونه ی اینهیه شون یه پسره که به یک بی ام وی تکیه داده بود دیدم وای اینکه همون حیوان اون شبیه!رفتم سمت در و زنگ رو زدم!
کیوان اومد طرفم نو هوم دختره شب مهمونی نیستی؟
-بلهههههههههههههههه!ببخشید شما؟؟؟؟؟
کیوان:قبلا که گفتم اسمم کیوانه!
-اهان یادم اومد خوب فرمایشتون!
کیوان:میشه خودت رو بهم معرفی کنی!
-نهههههههههههه!
کیوان:بگودیگه!!!!
-لوشییییییییییییییییییییییی!
کیوان از اشناییتون خوش بختم!که در وا شد
اینهیه:چرا اینقدر دیر کردی لوشی جون!
-:ببخشید اینهی جون!
اینهیه وای پسر عمو شوسکه شما رو اینجا کاشته!
کیوان:اره متاسفانه!
-پسر عمووووووووووووووووووو؟؟
بعد اینهی دستم رو کشید برد تو خونه
اینهی :چقدر حرف میزنی بیا بریم تو اتاق من!
-لوشی این پسره پسرعموت بود!
اینهی:پ ن پ دختر عموم بود!
-ساکت باش!
{فردا صبح دانای کل }
امروز همه یه جوری بودن فاطی نارحت بود باخودش میگف:حالا من امروز چه طوری تو چشمای اتوبه نگاه کنم اون رفتار اون دیروز من باعث میشه تا خجالت بکشم و ناراحت باشم
الینا خیلی تو فکربود:مومو اون روز از من چی میخواست؟؟؟؟؟؟؟؟خدایا اخه من چی کار کنم!
رویا اخه ریوما چرا این کارا رو میکنه! چرا از من درباره ی عشق سوال میکرد
ایکا حس فوضولیش گل کرده بود:میگم ایکا میشه با من..... این حرف سیچی مدام تو ذهنم رژه میرفت!
ترسا:امروز چه کنم من پدر همه رو حتا اون تازه وارده رو در میارم!
اینهیه:دلم میخواد ایجی روبکوشم امروز چه طور میخواد تو چشمای من نگاه کنه!
شوسکه:چه طور به اون ابراز علاقه کنم !
امولی:مدرسم چه طوره بازیکنانش !
ارمیتا:چرا اون روز هیکارو من رو تا خونه رسوند!
لوشی:اون پسره چرا اسم من روپرسیدوبهم اون جوری نگاه میکرد؟
خوب همه رسیدن مردرسه و تو باشگاه جمع شدن مربی امولی رو معرفی کرد به بچه ها امروز ترسا واسه همه تمرینات مخصوصی اماده کرده بود برای ثریا کاباجی و تاکا و کایدوتمرینات قدرتی برای ریوماو.....
خلاصه برای همه به استعداد ها شون مر بوط میشد!
{یه هفته بعد تو باشگاه بعد از اومدن رایاو تزوکا}
مربی:من برای تمامیه بازیکن ها یه کمپ تمرینی تو پار جنگلیه رابیت سون به مدت دوهفته تدارک دیدم!
همه ی بازیکن ها برای تقویت و بهتر شدن بازیشون و امادگیه کامل باید یه این اردو برن!
همه:هوراااااااااااااااااااااااا!
مربی:فردا صبح ساعت 8 همه اینجا جمع میشد!
ترسا:من که از درس خوندن خسته شدم این فرصت خوبیه!
لوشی:چه قدر کیف بده این اردو!
امولی:این پاقدم منه ها!
ثریا:اینکه صد البته!
رویا:خوش به حال سایو که خانوادگه میاد!
ایکا:خانوادگی
سایو:اره دیگه منو دو برادرم!
الینا:راست میگه دیگه !
ارمیتا:فرصت خوبیه تا روی پسرارئ تو تنیس زمین بزنیم!
رایا:لهشون میکنیم!
اینهیه:خانه خرابشون میکنم فقط صبر کنیدو نگاه!
ثریا:توچه پدر کشتگی ای با این پسرا داری؟؟؟
لوشی:پدر کشتگی؟؟؟؟
الینا:این حر رو نزنید ایهینهیه جون هیچ کار خطایی نمیکنه!
ایکا:امید وارم!
سایو:خوب بریم خونه هامون که فردا صبح زود بلند شیم!
امولی:راست میگی خوب فعلا!
{فردا صبح جای اتوبوس}
خوب امید وارم خوشتون اومده باشه
قسمت بعد خیلی باحاله از دستش ندیدبرای
برای ادمه نظرات بالای 60
نظرات شما عزیزان:
وصف ناپذیرررررررررررررررررر
پاسخ:ممنون
پاسخ:نه بابا خیالی
پاسخ:برو جیگر وای بعدا با کله میرم تا بخونم الان میخوام قسمت جدید رو تایپ کنم
واااااااا چجوری ازش بپرسم؟؟!!درضمن خودم با پسرا مغرورم باز برم ازش چی بپرسم؟؟!!ن چی بپرسم؟؟!!قلبش کف پام خودش بعدا میگه
پاسخ:ناقلا ازش عکس بزارم منزورم کیوانه ها
باشه شور آینده ی من بی ام وی داله دلتون آلبالو گیلاس
ایششش تک فرزنده اکشال نداله لوس نباش
آجی یه خواهش اینو زود عاشق ما نکن خیلی مغرورش کن البته ببخشید ک دخالت میکنم
پاسخ:باشه میخوام یه عکس ازش بزارم چشماش ابیه موهاشم طلایه
پاسخ:اینهی فدات
پاسخ:نمیدونم برو ازش بپرس!
آره دیه بی ام وی بودااااا...چطول؟؟!!
پاسخ:هاها فقط میخواستم بدونی خیلی پولداره وتک فرزنده
نوموخوام من یه قسمت عقبم ک
جبران میکنم اساسی
پاسخ:باشه جیگر
پاسخ:میگم اصلا به ماشین کیوان توجه کردی؟؟؟؟؟؟؟
بی ام وی بود ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!
پاسخ:باشه صد رحمت به مامان من حالا ناراحت نباش جیگر من خودم بد تر از توم
پاسخ:عزیزم از میوسا جان هم تشکر کردم
خوب پس تو تکمیلش کردی اورین اورین امروز میزارم گلم الان نمیتونم اما ساعت های پنج اینا میزارم
پاسخ:نه بابا این حرف ها چیه
پاسخ:این قسمت چه طوره
پاسخ:لوشی کوشی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ:اره بگو دیگه
پاسخ:راستی هما عکس گذاشتن رو یاد گرفتم
پاسخ:واقعا ممنون که من رو با میوسا اشنا کردی
پاسخ:چییییییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟
ممنون لیندا جون
پاسخ:این هما گفت دیگه ولی من قسمت بعد رو گذاشتم!
پاسخ:فکر کنم حذفش کردم!
پاسخ:بگو عزیزم!
پاسخ:خوب پس بهتون حسابی خوش گذشت!خخخخخخخخخخخخ
پاسخ:باشه جیگر!
بگو !
بابا من منظورم اون قسمتیه که همش سوال بود مومو چیکارم داشت سیچی می خواس چی بگه اون قسمت
پاسخ:ای بابا باشه حالا که مدرسه تعطیله منم ادامه رمان رو مینویسم ولی حالا میخوام برم رمان قرارنبود که دوستم به هم معرفی کرده رو بخونم
پاسخ:هما این رمان که گفتم خیلی طولانیه من که حوسله ندارم وللش !
ببخشید من فضولم
پاسخ:فوضیا چیه گلم فکر کنم صرفا جهت اطلاع
موفق باشی آبجی
پاسخ:ممون ابجی خیلی خجالتم میدی!
پاسخ:ای بابا این طوری که نمیشه !خوب به هر حال باشه سونیا جون راستی من که میتونم باهات خودمونی حرف بزنم هان!
پاسخ:عزیزم با من خودمونی حرف بزن خانم دیگه چیه؟؟؟؟؟؟
پاسخ:خوب میوسا من رو پیدا کرد عزیزم!
roman-ryoma-and-roya.mihanblog.com
خیلی قشنگ بود بیست
پاسخ:سلام عزیزم الان مه میرم مدسه اما برگشتم لینکت میکنم!
پاسخ:باااااااااااااااااااااااااااااااااای خوش باش
پاسخ:اره دیگه عزیزم!
پاسخ:وای چه جالب از که سادست!
پاسخ:ممنون!
پاسخ:مانتو شلوار بادمجونی با مغنه وهد مشکی!
پاسخ:واسه چی؟؟؟؟؟؟
پاسخ:چه خوب من که زنگ اول فقط چرت میزنم!
پاسخ:اره میخونم هم رمان های بچه ها رو گاهی وقت هاهم رمان های دیگه!
پاسخ:چی میگی توهما!
اما حالا که اینجوریه پرش می کنیم به همراه بچه ها به خاطر روی گل شما
پاسخ:خخخخخخخخخخخخخخ
پاسخ:نه جیگر اینطور نیست فدات شم من هواسم به همه است!
ببخشید منم نمیرسم تند تند قسمت بعد رو بزارم،آخه امتحانام شروع شده
وای چه بعد اشکال نداره ممنون جیگر !
پاسخ:سلام اتنا جون خیلی خوش اومدی به وب امپراتور تنیس جیگر نه ننوشتم!
پاسخ:جیگر ادرس وبت رو برام بفرست
عالیییییی بید دخمل ای قلبونت بلم
پاسخ خدانکنه دخمل
تهدیدمیکنی؟؟؟
پاسخ:ممنون ممنون ممنون
آخرینویرایش: