رقص مرگ6
دو شنبه 11 مرداد 1395
12:46اینهی خیلی اروم گفت:یه چیزی رو میگم همه بدونن من اگه واسه خودیا یه نَمه لوسم واسه دیگرون نافُرم دیوثَم .....پس هررری بزار توفاز مثبتم بپوسم ...... چون اگه سگ شم دست وپات رو به زمین میدوزم ....... حتی اگرتو آتیش دوست ودشمن بسوزم ........ اخه به هرکس خوبی کردم فکر کرد وظیفمه اما ندونست این یکی از خوصوصیات عتیقمه....
قیافه ی ملت تماشایی بود همه دهن ها بــــاز اسوی هم اون طرف به در کلاسشون تکیه داده بود وداشت نگاه میکرد ایجی بدبخت سنگ رویخ شد مثل افتاب پرست رنگ عوض میکرد سبز ابی قرمز زرد بنظر من که حقشه به چه حقی این کارو کرد؟اینهی رفت بیرون
اوشین:ایجی ای خااااااااااک هفت من خرابه توسرت(خخخ☺)
مرلی:چاییدی پسر باهوووووووووووش
ارمی:جون خودم بدزد توحالت خخخ
سایو:ای جونم چقدر ضایع شدییییییییییییی
ریما:اوه اوه اینهی امروز پاچه میگیره(دستت درد نکنه ریما جون نظر لطفته عزیزمممم )
هایجین:جلل خالق
سابرینا:جونم قافیه
روشنا داد زد:من اگه واسه خودیا یه نمه لوسم واسه دیگرون نافرم دیوثم
-پس هری بزارتوفاز مثبتم بپوسم
روشنا:جوووووووووووونم چه قافیه ای
دالنیا:دوست تون اشتباه کرد
نانا:باکدوم عقلش همچین کاری رو کرد؟
دسپینا:عاشق که عقل نداره☺
ایانا:یعنی مشخص نبود که اینهی امروز اعصاب نداره؟
اریکا:اوه اوه ولی اینهی هم نباید جلوی این همه ادم اینجوری ضایع اش میکرد
ریما:این ادم بشو نیست حقشه
یه هو ایجی عین دیوونه ها شروع کرد به خندیدن
ایجی:از اینهیه انتظار دیگه ای هم نمیرفت یهیهیهیهیهیه
لموسی:الحق که دوستتون مخش تاب داره
امولی:مخش پاره سنگ برداشته ببین پسر خوب دور اینهی یه خط قرمز بکش ومواظب حریم خودت باش چون اگه دفعه ی بعدی درکارباشه درسی بهت میده که تاعمرداری فراموش نمیکنی
ارمی:دوستان لطفا پراکنده شید دارید اکسیژن مورد نیازمارو ازتودماغمون میکشید بیرون(خخخ چی میگی دیوونه؟)
سایو:پیش به سوی ناهارکوفدکنی(ناهارخوری)
همه رفتیم دور یه میز بزرگ نشستیم وشروع کردیم به هروکر کردن
{اینهیه}
روی یه نیمکت زیر درخت بید نشسته بودم توفکر بودم که احساس کردم کسی کنارم نشست نگای انداختم عَه همون پسره است که سرصبح ازم پرسید رئیس شورام باغضب بهش نگاه کردم رفتم اون طرف هدفونم توگوشم بود اهنگ پلی کردم وبه اسمون نگاه کردم دیدم پسره نمیره گفتم خودم برم بازچندنفرمنوبااین روی نیمکت میبینن حرف درمیارن بلند شدم ورفتم به سمت سالن پسر دنبالم راه افتاد دلم میخواست برم بزنم تودهنش نکبت به چه حقی میاد کنار من میشینه؟دستامو کردم توجیبام ومسیرمو عوض کردم رفتم به سمت درختاوچمن ها هیچکس اونطرف نبود ازفضای سبزخوشم میاد هنوز تا شروع شدن کلاس بعدیم وقت دارم احساس کردم چیزی توی موهام رفت باغضب برگشتم چی؟؟؟؟؟؟؟پسره ی پرودستشوکرده بود توموهام
اون پسر:موهات خیلی قشنگن
دستشو پس زدم
-یه باردیگه دست به من زدید نزدید
اون پسر:اوه چه خشن
-باراخرتون باشه که دنبال من راه میوفتین
اون پسر:مگه توکی هستی؟
-شما خیلی بیخود میکنین که دنبال کسی که نمیشناسید راه میوفتید
اون پسر:کار خلاف انجام دادم؟توحیاط قدم میزدم
-اهان خب به قدم زدنتون برسید
اینو گفتم و راهمو کج کردم به سمت اون طرف پسر داد زد:میدونی من کیم؟
-استکان نعلبکی ام
رفتم کلاس و روی صندلیم نشستم زنگ خورد وبچه ها ریختن توکلاس
هما:اینهی تواین اینجایی؟
مرلی:گفتیم بیا ناهاربخوریم چطور نیومدی؟
-حوصله نداشتم
سایو:توچقدر بی حوصله ای دختر
-هئی
.....................
کلاسام تموم شد توپارکینگ منتظر امولی بودم
امولی:اومدم
پشت فرمون نشستم
-بپربالا
امولی نشست خواستم از پارکینگ بیام بیرون که یه ماشین فراری درست عین ماشین من باسرعت جلوم پیچید اگه ترمز نمیکردم داغون میشدیم از ماشین پیاده شدم
-هوی مش قوربون چشماتو باز کن
همون پسره که امروز مزاحمم میشد بود حتی از ماشین پیاده نشد عینک دودی زده بود وشیشه ی دودی ماشین روپایین کشیده بودوسرشو بیرون اورده بود موهاش روشن بودن و روی پیشونی بلندش ریخته بودن یه پیراهن سفید مردونه پوشیده واستین هاشو تا ارنج بالازده بود وبه مچ دست چپش یه ساعت خیلی شیک که فکر کنم مارکش رولکس بود بسته شده بود
اون پسر:ببخشید
با غضب پشت فرمون نشستم اون مش قوربون ازجلوم رفت کنار وازپارکینگ خارج شدم
امولی:اونو میشناسی؟
-نه نمیخوامم بشناسم
امولی:اون اوسوی تاکومیه
-خبر مرگش
امولی:دخترا واسش کله میشکنن
-من کله شو میشکنم
امولی:وا چرا اینقدر شاکی هستی؟
-همینطوری
امولی:بنظر من پسربرازنده ایهو خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــی بهم میاین
عینکمو پرت کردم توکله ی امولی
-هیییییییییییس
امولی:باشه باشه آمپرنچسبون
-خب چیکاره ایم؟
امولی لبتابشو برداشت گذاشت روپاش
امولی:میریم دنبال شماره وادرس کسایی که بچه هاشون روگم کردن
-اها اینجا نت داری؟
امولی:نه☺
-پس چه جوری میخوای ....
امولی:بریم یه جایی که وای فا داشته باشن
-جلل خالق بریم خونه؟
امولی:عععععععععع کنار همین ساختمون جلویی واستا
ترمز کردم
-چیشد؟
امولی:اینجا وای فا دارن الان هکش میکنم☺
-ای خاک تو مخت
امولی:خب چه کنیم؟
-هیچی وای فای ملت رو هک کن
امولی:بِچَشم☺
حوصله ام توماشین سر رفت کولر رو واسه اولیا بانو روشن کرده بودم وخیلی ریلکس داشت اسمارتیس و چیپس میخورد وتایپ میکرد از ماشین پیاده شدم
امولی:کجاااااااا؟
-همینجام
عینک دودیم روی چشمام بود هدفونم توگوشام واهنگ گوش میدادم باهمون تیپ صبحم بودم به درماشین تکیه دادم هواگرم بود هوس خوردن یه چیز سرد کردم رفتم سمت یه سوپری که کنارش یه بستنی فروش ایستاده بود دوتا بستنی قیفی گرفتم
رسیدم به ماشین یه لگد به در زدم که امولی درماشین رو باز کرد
امولی:مگه دستت ....
که بادیدن بستنی ها جیغ کشید
امولی: ای جوووووووووووووووووووووونم بستنیییییییییی خرگوشیییییییییییی
-بستنی خرگوشی؟؟؟؟؟؟؟؟؟مگه اینا خرس نیستن؟
امولی:ای دردبی درمان اصلا گودزیلان یکیشو بده من ازبس که تایپ کردم فشارم افتاد
-بیا کوفد کن
یکی از بستنی هارو دادم به امولی
امولی:خیلی خوشگله دلم نمیاد بخورمش
-پس قابشون کن بزن به لبتابت
امولی:حرف اضافی مقوف خب اینم شماره ی اون کسی که اعلامیه گذاشته بود همون که گفتیم شبیه تویه
-زنگ بزنیم؟
امولی:ارع
-چی بگیم؟
امولی:میگیم که مادخترتون روپیدا کردیم
-وا؟
امولی:مجبور نیستیم که راستشو بگیم
-اونا روچه حسابی حرف ماروباور میکنن؟
امولی:راست میگی شاید فکر کنن که میخوایم تیغشون بزنیم
-میگیم که سرنخی از دخترشون داریم وشخصی رو میشناسیم که مشخصات ظاهریش همینجوریه
امولی:ایول بیا بزنگ
موبایلمو برداشتم وشماره ای که امولی گفت رو گرفتم داشت بوق میخورد
-این شماره مال کجاست؟
امولی:فکر کنم ژاپن☺
-اوه ژاپن یعنی امکانش هست من از اون ژاپنی های بدون چشم باشم؟
امولی:توچشمات عینه گاوه غصه نخور
-بیشعور
بالاخره بعد از7بوق که کاملا نا امید شده بودم و میخواستم قطع کنم صدایی توی موبایل پیچید
امولی:بزارش روی اسپیکر
فکر کنم داشت ژاپنی حرف میزد
من ژاپنی سرم نمیشد به همون جرمنی سلام دادم وگفتم وقت بخیر
صدا:سلام بفرمایید
هوف خداروشکر جرمنی بلد بود
بنظر یه مرد میومد
-ببخشید مزاحم میشم من اعلامیه که تواینترنت گذاشته بودید رو دیدم همون اعلامیه که مال10سال پیشه وعکس نوزاد شما که 17سال پیش گمش کردین
صدا لرزیرو غم توش موج میزد
گفت:خب؟شما دختر مارو میشناسید؟اون کجاست؟
-من دختری 17یا18 ساله میشناسم تقریبابا همون مشخصات ظاهری اما شک دارم که دختر شما باشه
صدا:میتونم ببینمش
امولی اشاره کرد بگو نه بگو نه
-فعلا نه اول میشه معرفی کنید
صدا:من فوجی هستم
-اقای فوجی اسم دخترون چی بود؟تاریخ تولدش؟
اقای فوجی:ما اسمشو آیدِل گذاشتیم متولد 5نوامبر(اذر) سال1999میلادی
-ممنون از اطلاعات تون دوباره تماس میگیرم
اقای فوجی:میشه میشه فقط صداشو بشنوم؟اگه اون واقعا دختر من باشه به شما مژدگانی نفیسی میدم
-نمیدونم وقتی اطلاعات جدید کسب کردم باهاتون تماس میگیرم
قطع کردم
امولی:اوووووووووووومای گاد
-چیشد؟
امولی:اطلاعاتشون رو دراوردم
-خب؟
امولی:یکی ازسرشناسترین خاتواده های ژاپن نخست وزیر ژاپنه دوتا پسر داره که یکی از همسر اولشه به نام شوسکه فوجی ویکی دیگه ازهمسر دومش که بیوه بوده و فوت کرده به نام کنمیتسو که دوساله تو المان درس میخونه خودش ژاپنیه وخانومش اروپایی یا بهتره بگم المانی
-وایستا ببینم شوسکه فوجی همون ....
امولی:اره همون بازیکن جدیده است که موهاش بژه چشماش ابیه وسبک بازیش محشرهههه
-خــــــــــــــــب؟
امولی: خیلی پولدارن
-خب؟
امولی: یه دختر دارن به نام تیفانی که مثل اینکه خواهر دوقولش همون گمشده شون هستش و طبق تاریخ تولدی که گفت ومشخصاتی که اینجا نوشته شده گمشده ی اونا ...توهستی
نظرات شما عزیزان:
ببخشید این چند مدت نبودم درگیر فوتبال بودم شرمنده
پاسخ:خواهش اباجی
پاسخ:این وبhttp://einhie.mihanblog.com/
خیلی ممنون ادامه ی رمان های توی وب جدیدم نوشته میشه:)
هروقت میلاد اومد چت روم به من بگو کار بسی ضروری باهاش دارم
پاسخ:ممنون اوکی
خب بریم سراغ رمان.خداییش خوب ایجی رو ضایعه کردی.
دلم خنک شد.آخـــیــــــش خیلی رو مخ بود.
راستی یه سوال.... روزگار تلخ رو ادامه نمیدی؟؟؟
به نظرم خیلی قشنگ بود.♥
پاسخ:ممنون روزگار تلخ نه حوصله ندارم فقط شاید خلاصه شو بزارم
عاولی
پاسخ::)مرسی اجی
آخرینویرایش: