بی وفا 13
جمعه 11 تير 1395
13:29{اینهی}
چندوقت گذشت دیگه هیچ خبری نبود مرگ پدر ونبودش بنظرم برای همه عادی شده بود بجز منو ومادر،اون خیلی ساکت شده بود یه پاش اینجا بود یه پاش ایران اخه مادر بزرگ هم حالش خوب نبود مریض بود ، تیفانی وشوسکه هم درگیر درس هاشون هستن تیفانی عین کزت کار میکنه بشور بپز بساب شوسکه هم درگیر گرفتن گواهینامه اش هسته اما تنها چیز عجیب برای من رفتار ایجی بود خیلی بهم گیر میداد احساس میکردم همش دنبالمه احساس میکردم نسبت به من تعصب داره واین منو به شدت ناراحت میکرد اگه بایه پسر توباشگاه حرف بزنم بهم چشم غره میره ومن یا اون پسر رو از اون فضا دور میکنه دیروز هم عین وحشی ها پرید تو ارایشگاه!رفته بودم موهامو کوتاه کنم تا نشستم رو صندلی وارایشگر پیشبند رو بست ایجی پرید تو ودست منو کشید وباخودش برد بیرون بهش گفتم چرا همچین میکنی؟گفت:تواینجا چه غلطی میکردی؟گفتم:باید به توهم جواب پس بدم؟بعد داد زد :اونجا چیکار میکردی؟منم گفتم:رفته بودم موهامو کوتاه کنم کار خلاف شرعه؟؟؟؟؟؟؟؟گفت:توخیلی بیخود میکنی اگه موهاتو کوتاه کنی بعدم چیزی نگفت ومنو رسوند خونه .این روزا همش دعوا میکنیم من ازش بدم میاد اونم همش دنبال منه دلم میخواست تنها گیرم بیوفته عین اسب کتکش بزنم ☺ الان هم دارم توی پارک قدم میزنم ساعت 7:30 (عصر)هست بارون نم نم میباره یه سی شرت مشکی بایه شلوار جین ابی کاربنی، پوشیدم کلاه سیشرت رو انداختم سرم یه هدفونم توگوشمه واهنگ گوش میدم دستام توجیبامه ونگاهم به زمین دوخته شده صدایی شنیدم:هوی خانم خوشگله؟برام مهم نبود که صدا باچه کسی بود برای همین هم سرمو بلند نکردم همینجوری به راهم ادامه دادم عاشق این پارک بودم یادمه وقتی بچه بودم با پدرم تواین پارک بازی میکردم همیشه غروبا منو میاورد این پارک نبود پدر قلبمو اتیش میداد ایندفعه صدا بلندتر شد:هوی خانومی؟ سرمو بالااوردم جلومسه یاچهارتا پسر الاف ایستاده بودن یکیشون که هیکلی بود گفت:توکجایی دختر؟داریم صدات میکنیم اصلا حواست نیست!دلم میخواست جفت پا برم توحلقش اما خوب میدونستم که سکوت دردش ازسیلی هم بدتره به خاطر همین جوابی بهش ندادم خواستم راه بیوفتم که دوباره گفت:اون زبون قشنگتو گربه خورده؟که صدایی از پشت سرم بلند شد:ارع تو مشکلی داری؟؟؟واااای ایجی بود این شده گشت ارشاد؟؟؟؟؟؟چرا منو اسکورت میکنه؟عَه!
پسره:شما چیکاره باشی؟
ایجی:توروسَنَنَه!
پسره:خواهرته؟
ایجی:باید به توهم جواب پس بدم جوجه؟زنمه مشکلی داری؟
چه غلطااااااااااااااااااااا الان با کتونی هام میزنم تودهنش!
پسره:پاتواز گلیم خودت درازتر نکن جوری میزنمت تابفهمی یه من ماست چقدر کره میده
ایجی:دِ؟نه بابا
بعدعین تیراناسور حمله کرد به پسره حالا نزن کی بزن چهار نفر به یه نفر دلم میخواست بگیرنش عین اسب بزنن تادلم خنک شه ایجی پرو منو اسکورت میکنه مگه من بی کسوکارم؟اما ارزوم براورده نشد ایجی زد دَک وپوز پسره رو پیاده کرد اون سه تاهم فرار کردن ملت هم ازشون فیلم گرفتن خود ایجی هم خووووب کتک خورد اون پسره هم رفت بعد ایجی با اخم بهم نگاه کرد منم کم نیاوردم وبهش اخم کردم خخخ مثل اینکه زده بود زیر چشمش خخخ اخه چشمش قرمز شده بود ای جونم حتما یکی دوساعت دیگه چشمش بادمجون میشه ای خدا به اون کسی که زد زیر چمشمش عمر باعزت بده وای یکم دلم خنک شد(انگار نه انگار این بنده خدا به خاطر من کتک خورد☺)
ایجی:علیک سلام اولیا بانو
-سلام
ایجی:میتونم بپرسم شما اینجا چی کار میکنید؟
-فوضول رو بردن جهنم
بعد راهمو کج کردم به سمت مخالف ایجی که مچ دستمو محکم گرفت وفشار داد انگشتای دستم روی هم قرار گرفته بودن و خیلی درد داشت
ایجی:ببین اینهیه به من جواب سربالانده وقتی ازت سوال میکنم عین ادم جوابمو بدم افتاد؟
-دِ؟نه بابا؟بیخود کردی ازمن سوال میکنی پسره ی الاف میمون(خخخخخخخخ☺)توچیکاره ی منی؟به چه حقی منو تعقیب میکنی؟به چه حقی دست منو میگیری؟هاااااااااااااااان؟
ایجی:اینهیه توکی میخوای بزرگ شی؟
-وقتی که توادم شی
ایجی:یعنی خوشت میاد که بهت گیر میدن؟؟؟؟؟؟؟
-من همچین حرفی زدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ایجی:منظورت همین بود
-ببن اقای محترم
ایجی:بَه بَه میبینم که راافتادی اقای محترم؟؟؟؟؟؟؟؟نمردیمو وادبت رو دیدیم نه اینهیه جان ببین من بهت چی میگم من به عنوان هرچی که تو میگی الاف ،میمون یا تعطیل(خخخ )خوش ندارم ببینم تنها توخیابونی یا با پسری حرف میزنی یا دست به صورت ویا موهات بزنی افتاد؟
دستمو وبردم بالا وعین بچه ها گفتم:اقا اجازه؟ماجاموندیم میشه یه بار دیگه بگید؟؟؟
اوه اوه باید قیافه ی ایجی رو میدید ابروهاش بهم گره خورده بودن فجیییییع
ایجی:خیلی بچه ای
-دِ؟نه بابا؟تو بزرگ
ایجی:من باهات جدی حرف زدم این جواب من نبود
-راست میگی من اون چیزی که مستحقش بودی رو بهت نگفتم باید بهت بگم که حااااااااااااااالم ازت بهم میخورهههههههه ازت متنفرررررم اینو بفهم نفهههههم(دلم به حال ایجی میسوز☺)
ایجی:خخخ اینهی تو دیوونه ای به خدا
واااااااااااااااااااااااا دیگ به دیگ میگه کفگیر تو چشمت این چرا میخندهههههههه؟اینکه از من دیوونه ترهههههههه این واقعا تعطیلهههه داره میخنده منو خرو بگو که گفتم براش مهمم اگه براش مهم بودم میزد تودهنم میگفت دیگه نبینم همچین حرفایی بزنی اما این داره میخنده عَه!!
-ایجی؟
ایجی:جون دلم؟(پوف!)
-انگشتام لِه شدن میشه دستمو فشار ندی؟
ایجی:هان؟
-وحشیییییییییییی میگم انگشتام لِه شدن دستمو فشار ندهههههه
ایجی فشار دستمو کمتر کرد آخ آخ الهی جز جیگر بگیری که دستمو داغون کردی دستمو توی دستش گرفت و بهش نگاه کرد دستم سرخ شده بود وداشت درد میکرد
ایجی:اوه دستت چیشد
-بعله دیگه از بس که وحشی هستی دستمو اینجوری کردی
ایجی خم شد ودستمو بوسید واااااااااای وسط پارک احاس کردم سرخ شدم دستمو از دستش کشیدم و داد زدم:وحشییییییییییی
خواستم بدوکنم برم که از دوباره دستمو گرفت ومنو به سمت خودش کشید
ایجی:به تو اطمینانی نیست خودم میرسونمت
-بیخ...
که انگشت شو گذاشت روی لبم یعی حرف نزن
منو برد به سمت فراری البالوییش ودر ماشین رو با احترام باز کرد ومنم سوار شدم ایجی دربست وخودشم سوا شد سرمو پایین گرفته بودم که یه هو احساس کردم داغ شدم ایجی محکم منو بغل کرده بود دستاش رو دور کمرم قفل کرده بود چقدرررررر داغ بود دستامو گذاشتم رو سینه اش و میخواستم خودمو ازش جدا کنم که منو محکم تربه خودش فشار داد هیچ جامو حس نمیکردم درد تمام بدنمو گرفته بود
ایجی با لهن خیلی خاصی گفت:دوست دارم روانی(نکبت)
بالاخره تونستم اونو از خودم جدا کنم البته به بدبختی والا انگار برای جدا کردن اون از خودم به دِیلَم احتیاج داشتم اخم کردم بهش
-وحشیییییییییییی نکبتتتتتتتتتتتتتتتتت گربه ماهی گوساله ی زشتتتتتتتت اشغال کثااااااافت میموووووووون الااااااااااف تعطییییییییییییییل
ایجی:خیلی ممنون نظر لطفته
-خواهش میکنم قابلتو نداشت
ماشین رو روشن کرد ویه اهنگ گذاشت
_من دوست دارم قدر ستاره های اسمون/اگه تودوستم داری بیا پیشم بمون/وقتی توبامن باشی انگار دنیا مال منه/همه خوشبختی ها میان به ما سرمیزنن/آره خیلی دوستت دارم آره خیلی زیاد/تومال منی اگه دلت بخواد/اونکه میمیره برات دیوونته خودمنم/حتی یک لحظه هم نمیتونم ازت دل بکنم/باتوخوش حالم بی تو زندگی معنی نداره/دلم برای دیدنت همیشه بی قراره......
آشغال نکبت انگار نه انگار که من عزادارم وقتی توبا منی انگار دنیا مال منه تو خیلی غلط کردی بیشعور کم عقل رسیدیم خونه از ماشین پیاده شدم که صدام کرد:اینهیه؟
یه جوری صداش اروم بود وبا لهن خیلی خاصی صدام کرد که انگار انتظار داشتم بگم جووووووووونم؟ اما سِپِلِششششش با لهن خیلی سردی گفتم:هان؟
ایجی:هان نه بله
-ببخشید اقا اجازه دیگه تکرار نمیشه
ایجی:شیطنت تو کمتر کن ویه خورده موادب ترشو
-اقا اجازه؟
ایجی جعبه ی دستمال کاغذی رو پرت کرد به طرف سرم منم دوتا دستمو بردم سمت چشمام وآخ آخ کردم
ایجی با خنده گفت:کوفد اقا اجازه
من دوزانو روی زمین نشستم ایجی تازه متوجه من شد عین وحشی ها از ماشین پیاده شد واومد پیش من جلوم نشست دستاشو گذاشت رو شونه ام وبا لهنی که توش نگرانی موج میزد گفت:اینهی چی شدیییییییییی؟
هیچی نگفتم
ایجی:بزار ببینمت
که دستامو از روی چشمام برداشتم ومحکم هلش دادم وخودمم بلند شدم
-هِه هِه بیشعور نکبت یه بار دیگه به طرف من چیز پرت کن
ایجی افتاده بود روی زمین
ایجی با خنده گفت:اینهی خواهش میکنم بزرگ شو
-اقا اجازه؟میشه از این فتوا ها برای مادرتون بدید؟(خخخ )
ایجی از جاش بلند شد وطرف من بدو کرد و منم عین اسب بدو کردم
ایجی:درد اقا اجازه کوفد اقا اجازه فتوا بخوره تو سرت بچهههههههههه
-نوش جونت
بدو کردم به سمت خونه واون دیگه دنبالم نیومد و فقط تماشام کرد وارد خونه شدم
-سلام اهل خانه
تیفانی:علیک سلام ابجی
-سلام به روی ماه نشسته ات
شوسکه:به به اینهی خانوم
-به به اقا شوسکه ی گل گلاب چطوری داداش؟
شوسکه:چته اینهیه جان؟کبکت خروس میخونه
-خب چیه انتظار داری همیشه پاچه بگیرم وساکت باشم؟
شوسکه:نه باو تو همه جوره اش عزیز دل مایی
-اوللَلَ
تیفانی:بیاید شام بخورید
-چی داریم؟
تیفانی:سوپ شوسکه پز
-نه قوربون دستت من میل ندارم
شوسکه:نخیرررررررر همه باید از دستپخت من بخورن
-بروبابا دلت خوشه من حاضرم از گشنگی بمیرم اما چیزی که تو درست کردی نخورم
شوسکه دستمو گرفت ومنو کشوند تو اشپز خونه
-نکن همچین
منو نشوند روی صندلی ویه کاسه سوپ بیمزه به خوردم دادن
داشتم میرفتم به سمت اتاقم
تیفانی:کجاااااااااااا؟
-هوم؟
شوسکه:مسواک یادت نره
لیوان پلاستیکی که کنارم بود رو پرت کردم توکله شوسکه
-یادم نمیره
شوسکه:برو نبینمت همین الان ده دور پامرغی دور حیاط میری افتاد؟
-اقا اجازه؟؟؟؟؟؟؟؟ما گوشامون سنگینه حرفاتون رو نمیشنویم
شوسکه:همین الان
-بروبابا مگه اینجا پادگانه؟
شوسکه:اره
-خب پس فردا هم ازم کارت پایان خدمت میخواین اره؟؟؟؟؟
شوسکه:برو اینقدر نمک نریییییز
رفتم سمت اتاقم
-شب همگیتون خوووووووووووووووش
رفتم روتختم ولو شدم امشب میخوام حرس ایجی رو دربیارم رفتم لبتابمو برداشتم ووارد یه شبکه ی اجتماعی معروف شدم همه ی بچه های باشگاه ما هستن بیشترشون هم آنلاین بودن اول یه سلامی به همه دادم
هما: سلام ببینم تواینهی خودمونی؟
-نه اینهی عمه تون هستم☺
هما:مسخره
سایو:اصل بده
وا اینا یعنی شک دارن که خودمم؟
-اینهیه فوجی 16توکیو
امولی:واااااااااااااا اینکه اینهی خودمونه
آرمی:چطوری تو نفلهههههههههه؟
-به تونمیرسم نکبتتتتتتتتت
مرلی:چخبر؟ چیشده؟یادی از ما بدبخت بیچارها میکنی؟
-هئ...دسته تبررررر ....هیچی دلم برای شما نفله ها تنگیده بود
مرلی:ادم که نشدی؟
سایو:وااااااااا عقب مونده ها چرا اینقدر اذیتش میکنید؟
هما:محض خنده
سایو:بیخود ببینم اینهی پینوکیو ازچوب بود ادم شد ولی تو ادم نمیشی
آرمی:الان الکی مثلا تواذیتش نمیکنی
مرلی:وللش
-عکساتون توحلقممممممم
امولی:مگه چشه؟
اوشین:به این خوشگلییییییییی
-چشم نیست دماغههههههههههههههه
یه نفر با اسم تنها که مذکر بود گفت:خب توهم عکستو بزار
هما:اینهی مگه عکسامون زشته؟
-الله وعلم
ارمی:عربیتم که خوب شدهههه
-ما عربی مون خوب بود شما خبر نداشتید
سایو:نمیدونید اولیا حضرت اینهی به 20 زبان زنده ی دنیا میتونن بحرفن؟
-بعلههههههههه پس چی؟؟؟؟؟؟؟البته فقط درحد دو یا سه کلمه☺
هایجین:پس خسته نباشی
-عععععع هایجین توهم اینجایی؟
هایجین:نه اونجام
-کوفت
ایانا:شماها کی بزرگ میشید؟
درسا:وقتی توادم شی
-بیخی منم عکسمو موخام بزارم
امولی:مگه قیافه ی زشتتو ندیدیم؟
-زشت خودتی
مرلی:اینهی بی افت کارت داره
-جااااااااااااااااااااااااااااااااان؟
ارمی:به به اینهی خانوم هم بی اف دارن
تنها:پس حیف شد
-چیمیگید؟
هما:حرس نخور فشارت میوفته
-تنها چی حیف شد؟
تنها:هیچی
-لطفا بصبرید
یه عکس از خودم گذاشتم روپروفایلم یه کلاه کپ ابی سرم بود که روش نوشته بودboy موهامم دورم ریخته بود ودستم رو برده بودم پشت سرم خیلیییی جیگر شده بودم
هایجین:نه بابا میبینم که راه افتادی
امولی:کلاه کپت توحلقم
-گیر نکنه
هما:توبه این زشتی چرا عکستو میزاری؟
سایو:والا
تنها:واااااااااااااااااااااااای خدای من دختر به این خوشگلی وجیگری توعمرم ندیده بودم
مرلی:تو اصلا دخترم دیدی؟
ارمی:اینهی خوشگل وجیگره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هما:اومای زارت
-کوفد
هما:نوش جونت
دانلیا:مشکلی که توچهرت نیست فقط ...
لموسی:فقط خیلی معمولی هستی
تنها:شما دخترای حسود چیمیگید؟کجا دختر موبلوند چشم ابی شده معمولی؟
مرلی:چیزی که زیاده دختر چشم ابی موبلوند
-در زیبایی تیپ واندام هم خیلی تاثر داره
اوشین:ناموسا تیپت خیلی خوبه
-☺بعله دیگه درضمن معمولی عمته من دختر به این خاصییییییی
هما:پوف
مرلی:اینهیه جان بهتره یه خورده اون اعتماد به طاقچه تو بیاری پایین تر
تنها:دختر مغرورش خوبهههههههه
به همینجای مکالمه رسیدیم که تلفنم زنگید وای ایجی بود
-بعله؟
ایجی:جمع کن این مسخره بازی هاتو
-جان؟؟؟؟؟؟
ایجی:با اجازه ی کی عکستو گذاشتی رو پروفایلت؟چرا با اون پسره حرف میزنی؟
-فوضول رو بذن اردبیل
ایجی:اینهی عکستو بردار
-بروبابا
بعدم قطع کردم
سایو:مثل اینکه دل تنها بدجور پیش اینهی گیره
ارمی:ای جوووووووونم پس یه عروسی هم افتادیم
امولی:من چی بپوشم؟(ای خاک)
اکایا:شام چی میدن؟(ای خاک)
همه از حرف اکایا وامولی زدن زیر خنده
سایو:شلنگ تخته بسه
ایانا:اَنِکاحُ سُنَتی
هایجین:دوشیزه ی محترمه ی ترشیده ی گندیده (خودتی☺)
درسا:ایا بنده وکیلم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اوشین:پ ن پ متهمی
-وا مسخره هااااااااااااا من عزادارم ها
تنها:چرا خوشگل خانوم؟
-عزاداری اما وچرا داره؟
ارمی: والا مگه حرف حق جواب داره؟خخخخخخخخخ
لموسی:این اینهی خانوم ما پدرشون یه چندوقتی میشه که فوت کردن
تنها:خدابیامرزه
-خدارفتگان شماروهم بیامرزه
تنها:به من نگو شما من اسمم کوین هستش
-من اسمتون رو پرسیدم؟
تنها:گفتم که بدونی
هما:اوه اوه
سایو:اینهی اعصبانی میشود
مرلی:نخیر وحشی میشود
یا امامزاده بیژن ایجی هم انلاین بووووووووود من اصلا ندیدمش داره چت های مارو میخونه پس بگو چرا حرسی شده بود من فکر کردم خواهرش اوشین بهش گفته که من عکسمو گذاشتم اما سپلش خودشم انلاینه
-ساعت چنده؟
تنها:خانومی ساعت 12 هستش
امولی:چه زود 12 شد
اوشین:من هنوز شام کوفد نکردم
دانلیا:بچه ها؟
ایانا:هوم؟
دانلیا:نمیخوام ضدحال باشم اما فردا امتحان ریاضیات داریم
ماکاجی:یا نزدیکترین امامزادهههههههههه
سایشا:من کتابمو بازهم نکردم
هایجین:بخدا من بدتر از توئم
درسا:من برم درس بخونم اگه ایندفعه هم تجدید بشم مامانم از خونه منو میندازه بیرون
مرلی:اوه اوه چه مادریییییییییی
سایو:شماها کجایید؟باابای من گفته اگه نمره ی کم بگیرم از ارث محرومم میکنه(عین بابای من خخخخخخخ همیشه تهدیدم میکنه اگه کم بگیری از ارث محرومی ☺)
هما:یااااامام موسی کاظم
اوشین:به اطلاع میرسانیم که بنده عین اسب درس خوندیم وکلییییییییی تمرین ریاضی انجام دادم
ارمی:خرخونی دیگه
تنها:اینهی جون توچیکاره ای فردا؟
-هیچکاره
ماکاجی:اوشین؟
اوشین :هوم؟
امولی:فردا تقلب پایه ای؟
-دبیر ریاضی اینجا نباشه صلواااااااااااات
اوشین:ارهههههه مثل اون تقلبی که اوندفعه به ایجی دادیم☺
مرلی:خخخخخخخخخخ یادش بخیر
ایجی:بعله دیگه چهارتا دختر خنگ افتادن تویه کلاس
-منم عضوشونم؟
ایجی:توسردسته شونی اینهی خانوم
هما:خخخخ شبتون کرم کاکائویی
مرلی:هما میری نفله؟
هما:نخیر خواستم بحثرو عوض کنم☺
سایو:ای خاک هفت من خرابه توسرت
هایجین:تازه داشت جالب میشد
-ایجی خان؟
ایجی:جونم؟
لموسی:اولَلَ
-خنگ خودتی
همه زدن زیر خنده
تنها:پس بی اف اینهی جون هم پیداش شد
-جاااااااان؟بی اف من؟
تنها:ارع دیگه
-میتونم بپرسم کیه؟
هما:یعنی خودت نمیدونی؟
-مگه مرض دارم چیزی که میدونم رو بپرسم؟
ارمی:اره
-کوفد
تنها:ایجی
-چیییییییییییییییییییییی؟بلا به دور
ایجی:اره تو مشکلی داری؟
تنها:نه والا ولی اینهی جون مثل اینکه مشکل دارن
-ایجی حرف چرند نگو منو تو هیچ سنمی باهم نداریم افتاد؟الکی هم شایعه درست نکن
هما:اوه اوه اوه
سایو:کوفد نپر وسط تازه داره جنایی میشه☺
تنها:عرض نکردم؟
ایجی:این دلیل نمیشه که ازتو خوشش بیاد فهمیدی ؟
-میشه بس کنید؟؟؟؟؟؟؟؟
موبایلم دوباره زنگ خورد
-بعلهههه؟
ایجی:من حوصله ی این مسخره بازی هارو ندارم
-حرف مفت نزن منم حوصله ی تورو ندارم
ایجی:زیاد برام نیست که تو خفا چی به میگی اما جلو ملت ادبتو حفظ کن
-معلم دینی شدی؟
ایجی داد زد:اینهی یه خورده درک کن
-چی رو؟
صدای ایجی لرزید با حالت خفه ای گفت:هیچی شبت خوش خداحافظ
نگاهی به لبتاب م کردم ایجی افلاین شد
تنها:اینهی جونم کجایی؟
-بچه ها شبتون خوش خدانگهدار
تنها:یه چایی دیگه درخدمت بودیم
-خداحافظ
همابای
ارمی:بسلامت
سایو:فردا میبینمت بای
مرلی:شبت شکلاتی
امولی:خوابای خوش ببینی
-ممنون
لبتاب رو خاموش کردم و روی تخت دراز کشیدم صدای ایجی توی مخم عین گلوله تکون میخورد لهن صداش خیلی عجیب بود بنظرم بغض کرده بود شبت خوش خداحافظ ....چرا اینقدر رفتارای من برای اون مهم بود؟نکنه اون واقعا منو دوست داره؟من فکر میکردم تمام این رفتاراش برای این بوده که من اذیتش میکنم واونم میخواد تلافی کنه خداکنه احساسش به من یه دروغ باشه من تو زندگی داغون خودم جایی برای دوست داشتن وعشق ندارم تنها هدف من پیدا کردن قاتل پدرم هستش با اوردن اسم پدر ناگهان سربریده ی پدرم جلوی چشمام اومد اون وقتی که سرشو دودستی گرفتم اون وقتی که کف اتاقش پراز خون بود دودستمو گذاشتم روی سرم چشمام پر از اشک شد کلی زار زدم نمیدونم چه مدت گذشت که بلند شدم وبه ساعتم نگاه کردم ساعت2:20 بود از زور سردرد نمیتونستم بخوابم شاید پیاده روی باعث شه خسته شم وخوابم ببره یه شنل انداختم سرم و ازخونه خارج شدم خونه ی ما درحیاطش روبه روی خیابون بود واز درحیاط تا خونه فاصله ی کمی بود تمام راه به سمت پایین پله بود پله های سنگی وبزرگ که حالت نیم دایره بودن خونه مون هم دوطبقه بود وحدود 25تا پله داشت تا کف بالای پله ها بودم وداشتم میومدم پایین که چشمم به یه ماشین خورد بنظرم ماشین ایجی بود اره ماشین ایجی بود از پله ها اومدم پایین در حیاط باز بود مرد بلند قامتی از ماشین پیاده شد وتو این تاریکی نمیشد چهره شو شناسایی کرد با دقت بیشتر نگاه کردم اون مرد خیلی صورتش اشفته بود اون ایجی بود!اومد نزدیکم زیر نور چراغ قرار گرفته بود چشماش عین کاسه ی خون بودیعنی اون گریه کرده بود؟ ایجی تو صورتم ضل زد
ایجی:دلتنگت بودم بیرون چیکار مینی؟
-هیچی اومده بودم یکم قدم بزنم شاید خوابم ببره
ایجی:پس توهم بیخواب شدی؟
چقدر تو این موقعیت تفاهم داشتیم اونم بیخواب شده بود اونم گریه کرده بود اونم اومده بود پیاده روی اما علت کارامون شبیه نبود مطمعنم که شبیه نبود من به خاطر فراق پدرم گریه میکردم واون از سردی من
-ارع
ایجی:توباز گریه کردی؟
-ایجی میشه ازت خواهش کنم بگی همه این کارات مسخره بازیه؟
ایجی:چی؟
-ازت خواهش میکنم ازم دور شو سعی نکن بهم نزدیک شی
ایجی:چی میگی؟
-میخوام از این خواب بیدارت کنم من...به تو....هیچ....علاقه ای ...ندارم... پس درک کن واز این کارا پیش من انجام نده من نه عشق سرم میشه نه دوست داشتن!!!تنها همدمم پدرم بود که حالا نیست پس هیچکس دیگه نمیتونه همدم من شه هرگز
ایجی بهم نگاه کرد ای کاش هرگز چشماشو نمیدیدم چشماش پر از حرف بود شاید بهم میگفت بی لیاقت شاید میگفت ترسو بزدل خاکبرسر
ایجی:موفق باشی
انتظار این حرف رو نداشتم البته حرفاش برام مهم نبود به سمت پله ها رفتم وقتی به بالای پله ها رسیدم برگشتم وبه ایجی که درماشینش رو باز کرده بود ومیخواست سوار شه نگاه کردم اونم به من نگاه کرد که یهواحساس کردم چیزی به شونه ام خورد پاهام لغزید وچشمام بسته شد وپرت شدم به سمت پایین
......
نظرات شما عزیزان:
باس برم مثل خر درس بخونم تا مامانم بیرونم نکرده
پاسخ:اوه اوه
پاسخ:ملسی
تو از همه بی وفا تری اینهیه=_=نیستی اصلا؟دلمون تنگ شد واست
پاسخ:سلام ابجی من نت نداشتم عزیزم وب بیشتر بچه ها هم حذف شده من از کجا پیداتون میکردم؟
پاسخ:بلو
دارم یه رمان مینویسم اما غیر انیمه ای
پاسخ:ایول
پاسخ:امشب اگه عمری باشه
پاسخ:چشم
پاسخ:ایول
پاسخ:یه چت روم خوبه؟
پاسخ:من بیشتررررررررر
پاسخ:الهی خداببخشه
پاسخ:اخشال نداره
پاسخ:کلا مظلوم واقع شده
پاسخ:اره حیوونی گناه میداد
پاسخ:مردم
پاسخ:ملسیییییییییی
پاسخ:مقسی
پاسخ:ملسی
پاسخ:وا؟چرا اینجوری شدی؟
پاسخ:خخخ
پاسخ:بسلامت عشقوم
پاسخ:ایول بیا پیش خودم کلاس طراحی
خستهههههههههههههههه نباااااااااااااااااااااااااااا شی.♥♡
پاسخ:ملسییییییییییییییییییییییییییی
زود زود بزار ببینم چی شد
پاسخ:نظراااااااااااااات
آخرینویرایش: