رقص مرگ قسمت 1
پنج شنبه 10 تير 1395
16:52{اقای جرج اسمیت}
ساعتای1یا2 شب بود که از زور سردرد نتونستم بخوابم واز خونه اومده بودم بیرون بارون نم نم میبارید خیابون ها خلوت بودند و هیچ عابری دیده نمیشد ناگهان صدایی شنیدم و رشته ی افکارم پاره شد روی صدا تمرکز کردم مثل صدای یه بچه بود،این موقع شب؟بچه؟با کنجکاوی به اطراف نگاه کردم اما هیچ چیز نبود،هان؟یه لحظه نگاهم به تیر چراغ برق دوخته شد که سبدی زیر نور چراغش میدرخشید نزدیک رفتم،واااای!توی سبد یه نوزاد خیـــــــلی خوشگل بود که داشت بی تابی میکرد نوزاد چشم هایی عجیبی داشت نمیشد تشخیص داد که چه رنگیه به سبز خیلی روشن بود که رو به سفیدی میرفت میشد گفت مخلوطی از رو رنگ سبز وابی هست، کودک رودر اغوش گرفتم موهای خوش حالت خوش رنگ نوزاد رو اروم نوازش کردم تو این تاریکی شب چشمان این نوزاد مثل نور ماه میدرخشید .اطرافمو نگاه کردم هیچ خبری نبود ،پس والدین این بچه کجان؟هیچ کس نبود مثل اینکه این بچه رو اینجا به امان خدا رها کردن لبخند تلخی به نوزاد زدم حتی فکر اینکه بچه به این نازی رو سر راه گذاشتن قلبم رو به اتیش میکشید من و همسرم 10 ساله که بچه دار نمیشیم،شاید این نوزاد میتونه جای بچه ی نداشته ی من و همسرم رو بگیره،اره این راه درستشه!بی صبرانه به سمت خونه حرکت کردم .در خونه رو باز کردم همسرم الیزابل سرا سیمه اومد سمتم وگفت:جرج؟هیچ معلومه که کوجایی؟این موقع شب کجا رفته بودی نمیگی که... با دیدن نوزاد در اغوش من نتونست دیگه به حرفش ادامه بده چشمانش گشاد شده بود گفت:این چیه؟
خنده ای کردم و گفتم:یه دونه فرزند خانواده ی اسمیت
الیزابل:چی میگی جرج؟این بچه رو از کجا اوردی؟
-این بچه رو تو خیابون سر راه گذاشته بودن ما میتونیم اونو به فرزند خوندگی قبول کنیم تو هشت ماهگی بچه مون سقط شد ما میتونیم این بچه رو جای بچه ی خودمون به همه معرفی کنیم چند ماه با کسی در ارتباط نباشیم بعد از دویا سه ماه خبر اینکه بچه مون سالمه رو به همه ی فامیل میگیم و وانمود میکنیم که تو توی هشمت ماهگی فارغ شدی و به خاطر اینکه خیلی بچه مون خوشگله اونو از همگی قایم کردی تا یه وقت چشمش نکن☺
ایزابل:اخه!
-اخه نداره هیچ کس نمیدونه که بچه ی ما هفته ی پیش سقط شد پس این بچه که نمیدونم دختره یا پسره رو به عنوان بچه ی خودمون بزرگ میکنیم و به هیچ کس در این رابطه حرفی نمیزنیم
ایزابل با عشق بچه رو از اغوش من گرفت و محکم بغلش کرد
ایزابل:وای خدای من تاحالا بچه ی به این خوشگلی ندیده بودم
اون شب،شب سرنوشت سازی برای من وهمسرم و همچنین دخترمون اینهیه به معنی نم نم باران بود!
{17 سال بعد-مسابقات ملی تنیس جوانان المان}
راوی
هوا بسیار گرم بود بچه های تیم منتخب ژاپن میخواست با تیم تی او المان(TO)مسابقه بدند کاپیتان تیم المان اینهیه اسمیت که دختر خیلی عجیبی بود روی نیمکت مربی میشنه و منتظر شروع بازی میشه
{هما}
وای خدای من الان که از استرس میمیرم اخه مربی ما نرسیده و باید یکی جاش بشینه من جانشین کاپیتان هستم و به عنوان کاپیتان تیم منتخب ژاپن در این مسابقه حضور دارم
-خب بچه ها اصلااسترس نداشته باشید الان اونایی که باید بازی کنن رو معرفی میکنم
سایو:یه دقیقه استپ
-بگو؟
سایو:هما اینا خیلی عجیب غریب اند ما اصلا از سبک بازی اونا خبری نداریم چه جوری..؟
-نگران نباش ما موفق میشیم☺
سایو:امیدوارم☺
مشخص بود لبخندم از روی امید دادن بود
-خب دبل 2 زوج ارمی وسایو دبل 1 زوج ایجی واویشی انفرادی 3اتوبه کیگو انفرادی 2 ریما انفرادی 1 هم خودم
ریوما:وااااا ؟پس چرا من حضور ندارم؟
ریما:لیاقت میخواد جوجه
-خب کاپیتان اینجوری تقسیم بندی کرده مشکلی داری زنگ بزن به کاپیتان تزوکا
ریوما:قرار بود دخترا انفرادی بازی نکن
ریما که حسابی خر کیف بود که در دور مسابقات حضور داره گفت:حالا که هستن
ارمی:شلنگ تخته بسه منو سایو میخوایم بریم دبل 2 المان رو بترکونیم
شیوسکه:موفق باشید
ارمی:ممنون خربزه
سایو ارمی راکت هاشون رو بر میدارن اونا زوج خفنی بودن سایو جلوی تور بازی میکرد و ارمی اونو از پشت زمین یاری میکرد از همه مهم ترم سرو های ارمی بودن که حسابی خطری بودن و بازی منحصر به فرد سایو بود که میتونست هر توپی رو برگشت بزنه اونا به زوج خفن تیم مشهور بودن. منم با غرور رفتم روی نیمکت مربی نشستم ناگهان چشمم به سمت نیمکت مربی تیم تی او می افته وای چه کاپیتانییییییی!کاپیتانشون انگار نه انگار که میخواد مسابقه شروع بشه دستاشو بهم گره داده بود پاروی پا انداخته بود و هدفون توی گوشش بود و کلاه کپ سفید مشکی شو روی سرش چرخوند وسرش رو به سمت اسمون گرفت عجب ادمی بود کثافت حتی به بازیکن هاش چیزی نگفت نمیشد تشخیص داد که پسره یا دختره لباس دخترای تیمشون تیشرت با دامن کوتاه سفید بود اما اون یه شلوار گرمکن و سی شرت تیمشون رو پوشیده بود،موهاشم دیده نمیشد حتما زیر کلاه کپشه با صدای داور به خودم اومدم
داور:کریستن از تیم تی او سرو میزنه
با اخم به سمت زمین خیره شدم افتاب خیلی داغ بود اون پسرقد بلند قبل از اینکه سرو بزنه به جرمنی یه چیزایی به زوج ما گفتن سایو ارمی هم میخواست دهن مبارکشون رو به فحش باز کنن که نفهمیدم چی شد پسره سریع گفت:معذرت میخوام عذر میخوام وا؟ چرا معذرت خواهی کرد؟چشمم افتاد به کاپیتانشون یــــــک چشم غره ای به پسره رفت که باعث شد اینجوری غرورشو له کنه و معذرت خواهی کنه این بشر دیگه کیه؟من بخوام بچه های تیم رو ساکت کنم خودمو میکشم اما خفه نمیشن اینکه هدفون تو گوشش بود!چه جوری صدای این پسر رو شنید؟
داور:پونزده صفر
چی؟؟؟کی اونا امتیاز گرفتن؟اما جای نگرانی نداره!سایو وارمی اول به حرفیشون امتیاز میدن و نقطه ضعف های و سبک بازی اونا رو بررسی میکنن چیزی نرسید که دو سرو اونا گرفتن
داور:این سرو به نفع تی او المان زمین را رو عوض کنین
ارمی و سایو اومدن سمت من
ارمی:اونا خیلی ضعیف اند این طور که مشخصه اصلا نمیتونن در برابر ضربه های قدرتمند کاری بکنن
-افرین پس میخوای ...
سایو:اره حالا وقتشه بازی اصلی مون رو نشون این جوجه ها بدیم
و هردو وارد زمین شدن حالا اگه نوبتی هم بود نوبت زوج خفن ما بود☺ ارمی سرو سریع شو میخواد بزنه اسم این سرو،سرو گرگه
ارمی توپ رو به هوا میفرسته و محکم بهش ضربه میزنه توپ دقیقا کنار پای اون پسر به زمین میشنه و اما بلند نمیشه پسر که مات بود توپ با شدت میخوره تو دهنش و پرت میشه اون طرف همه ی این اتفاقات تو چند لحظه اتفاق افتاد ارمی لبخند شیطانی میزنه و ادامس شو میترکونه
داور:پونزده صفر
دوباره ارمی سرو میزنه
داور:سی صفر
این بار که سرو زد پسر از خودش حرکت نشون میده و دسته ی راکت رو دودسته میگیره و توپ رو برگشت میزنه توپ نزدیک تور میشه اما قبل از اینکه به زمین بخوره سایو اونو میزنه و توپ دقیقا نزدیک خط به زمین میخوره و به بیرون میره
کریستن:اووووووووه پسر چه دقیق!!!
ارمی و سایو نیش شون گشاد میشه
همینجور بازی ادامه پیدا میکنه و زوج ما بازی رو میبره خیلی خوش حال شدم همینکه فکر کردم از اون کاپیتان عجیب غریب تیم تی او جلو تریم باعث شد لبخند گشادی بزنم
-کارتون عالی بود بچه هااا
ارمی وسایو:ممنون
اونا رفتن و زوج بعدی ما یعنی زوج طلایی وارد زمین میشن ایجی هم فکر کنم مثل من در مورد کاپیتان تیم تی او کنجکاو بود چون همش حواسش به اون شخص بود بازی شروع شد زوج تی او خیلی قدرتمند بودن
ایجی و اویشی در مورد سبک بازی اونا خیلی ضعف نشون دادن (حوصه شرح دادن بازی مزخرفشون رو ندارم )نتیجه شد 5-7 به نفع اونا شد بازیکن ها به سمت مربی شون رفتن اون حتی یه افرین خشک خالی هم به اونا نگفت چه برسه به اینکه بخواد عین من بخنده عجب ادم بی ذوقی بود حالا نوبت انفرادی بود انفرادی 3 اتوبه بود که شکست سنگینی خورد اما انفرادی بعدی ریما بود که 3-5 بازی رو میبره بازم همین دخترای تیم پسرا که کشک هستن الان حقه برم راکت مو به خورد ریوما بدم بیشعور میگه دخترا حق بازی ندارن یکی نیست بگه همین دخترا تونستن امتیاز بگیرن خب الان همه ی تلاش تیم ما به بازی الان من داره که تو انفرادی 1 هستم اما رغیب من کیه؟از جام بلند شدن و مشغول گرم کردن خودم شدم خیلی استرس داشتم نباید به هیچ وجه شکست بخورم تمام امید بچه ها به منه نگاهم به نیمکت مربی تیم تی او کشیده شد هنوز کاپیتانشون تکون نخورده بود این بشر دیگه کیه؟
داور:بازی انفرادی 1 رو شروع میکنیم
با شنیدن صدای داور راکتمو برداشتم!یا باب ولحوائج!!!کاپیتان اونا بالاخره از جاش بلند شد نکنه اون حریف منه؟اون حتی به خودش زحمت نداد که گرم کنه! اون ادم مارموز خیلی ریلکس سی شرتشو در اورد و پرت کرد روی نیمکت زیرش یه تیشرت مشکی اسپرت ورزشی داشت که شبیه لباس تیمشون نبود و روش نوشته شده بود ادیداس!شلوارش اسلش سفید بود که دوخط مشکی کنارش داشت وکلاه کپش سفید مشکی و کفشای مشکی لژدار پوشیده بودو کلا ست شده بودن عجب اندامی داشت کثافت قدش مثل قد من بلند بود چشماشووووووووووو!!چشماش عین این گربه ها بود چشماش به گمونم سفید بود نکنه نا بینا بود؟نه به نظر کور نمیومد اما رنگ چشمای عجیبش خیلی روشن بود ، ابروهاش نسبتا کلفت بودن وپوست صورتش بیش ازحد سفید وبی روح بود درست مثل میت لب هاشم صورتی کمرنگ بود هنوز که هنوزه نمیشد گفت این دختره یا پسره؟به مچ دست راستش یه دستبند چرمی خیلی قشنگ بسته شده بود و به مچ دست چپش یه مچ بند سفید! به گردنشم یه گردنبندطلاسفید صلیب بود ،راکت مشکیشو برداشت و وارد زمین شد تا پاشو تو زمین گذاشت تمام حاضرین تو ورزشگاه حنجره های مبارکشون رو پاره کردن ایناکه تاحالا ساکت بودن!همه شون داد میزدن اینهی خفن!!! چه اسما اصلا اینهی یعنی چی؟اینهی اسم دختره یا پسر؟اصلا مهم نیست مهم اینه که ولی من نباید جلوی این جوجه ماشینی کم بیارم اون مغروره؟من کوووووووه غرورم!اون اگه بازیش خوبه من ستاره ی تیمم داشتم همینجوری به خودمم امیدواری میدادم و نزدیک تور میشدم به همدیگه دست دادیدم منتظر موندم یه چیزی بگه اما هیچی نگفت خودم با ترش رویی گفتم:امیدوارم بازی خوبی داشته باشیم!اما اون کثافت حتی زبون باز نکرد یه چیزی بگه!این چشه؟لاله؟کره؟کوره؟؟کثافت از خور راضی جواب منو نمیده؟همچین بزنمش مرغ های اسمون به حالشم تخم بزارن!
داور:اینهیه اسمیت از تیم تی او المان سرو میزنه
اون دختر پای راستشو به عقب میبره و توپ رو توی دستش فشار میده ناخن های بلندش توی توپ فرو میرفتن توپ رو به هوا و فرستاد و با راکت که تو دست راستش بود ضربه ی خیلی محکم و سریعی زد
داور:پونزده صفر
چیییییییییییی؟توپ کو؟با صدای خوردن توپ به حصار پشت سرم برگشتم یا امامزاده تی او المان ایت والله اینهیه اسمیت(هما چی میگی دیوونه؟خخخ)اصلا نفهمیدم کی توپ به زمین نشست!!!چقدرررررررر سریع بود! اصلا توپ رو ندیدم!حالا یکی بیاد دهن بچه های تیم مارو جمع کنه! همه دهنا شده بود دروازه و چشم ها عین بشقاب!خودمو جمع وجور کردم و جوری وانمود کردم که انگار اصلا چیز عجیبی نبود پاهامو به عرض شونه باز کردم وخم شدم و راکت رو به سمت جلو گرفتم
داور:اینهیه اسمیت سرو میزنه
دوباره سرو زد و من تا خواستم تکون بخورم امتیاز گرفت
داور:سی صفر
اینجوری میخوام برنده شم؟
دوباره توپ رو به هوا فرستاد و سرو زد ایندفعه سعی کردم توپ رو ببینم من چشم های قوی ای داشتم تکون خوردم و با راکت جلوی حرکت توپ رو گرفتم اما ....
شدت و قدرت توپ خیلی زیاد بود و راکت پرت شد
دوباره سرو زد ایندفعه با دو دست راکت رو گرفتم و مانع حرکت توپ شدم اره من موفق شدم توپ رو برگشت زدم اما ... توپ به تور خورد
داور:این سرو به نفع اسمیت یک صفر
عه لعنتی حالا نوبت من بود که سرو بزنم میخواستم از سرو شیطانی خودم استفاده کنم توپ رو تو مشتم فشردم و سپس ضربه زدم این سرو تو مایه های سرو توریس بود اما یه بدی داشت اونم این بود که صورت حریف رو نشونه میگرفت!توپ خورد تو صورت قشنگ اینهیه خانوم لبخند شیطانی زدم اینهیه بدون عکس و العمل بود خیلی شیک ومجلسی با دست چپش روی خراش صورتش دست کشید و دوباره حالت گرفت عه اشغال کثافت هیچی نمیگه! کلی کفری شده بودم دوباره سرو زدم ولی ایندفعه سرشو نشونه گرفتم!توپ خیلی مجلسی خورد به کلاه کپ خوشگل خانوم و کلاش رو انداخت!یااااااا امازاده بیژن!چه موهایی داشت!درست تو همون لحظه بادی شروع به وزیدن کرد و موهای خیلی بلند دختر رو که تا پایین کمرش میومد رو تکون میداد موهاش فر درشت داشت و خیلییییی قشنگ بودن رنگشون روشن بود یه چیزی مثل بلوند خیلی روشن موهاشم عین چشماش سفید بود خخخخخخ ! ولی خیلی خوشگل بود بهش حسودیم میشد موهاش دو وبرش ریخته بودن
داور:سی صفر
اینهیه بانو اشاره ای به داور کرد بعد کش مویی از توی جیب شلوارش در اورد و موهاشو دم اسبی بالاسرش ، موهای جلویش کوتاه بودن تا رو شونه هاش و جلو صورتش ریخته بودن یه سوال فنی؟اینقدر مورو چه جوری تویه کلاه جا داده بود؟ کلاه خاکیشو با راکت از روی زمین برداشت!عجب ادمیه حتی خم نشد تا کلاهشو برداره!کلاه رو با دستش تمیز کرد و گذاشت روی سرش و موهای دم اسبیشو از پشت کلاه در اورد چه جیگری شده بود موهای خوش حالت و خوش رنگش جلو صورتش ریخته بودن و از اون طرفم دم اسبی!خداییش از جذابیت دست کمی از من نداشت(اعتماد به حلقم تو سقفتون خخخ)چشماش خمار و خیلی درشت بود عین گاو(هوی هما میزنمت ها) چشم های به این درشتی رو از کجا اورده بود؟تو تخیلاتم یکی زدم پس کله مو گفتم:هوی هما پدر صلواتی حواستو جمع کن از افکارم خنده ام گرفت! دوباره سرو زدم ایندفعه جاخالی داد اما نوتسنت برگشت بزنه
بازم سرو و..
داور:این ست به نفع هما یک یک برابر
این بازی بازی سرو ها بود حالا باز شازده باید سرو بزنه این دفعه یه نگاه سردی بهم انداخت سپس توپ رو به سمت زمین انداخت و با راکت توپی رو که هنوز به زمین نخورده بود رو خیلی محکم و سریع زد!این چه ضربه ای بود؟توپ درست رفت پشت سر من با خودم گفتم که عود میشه اما ...توپ دقیقا روی خط زمین خورد وبعد از زمین خارج شد!چه دیقیق شبیه ضربه ی سایو بود یعنی این سرو روبا دیدن ضربه ی سایو درست کرده!؟
داور:پونزده صفر
عه من حالا چه غلطی بکنم؟
نظرات شما عزیزان:
اووووووف ملت اسکلن
اسکلا میان واسه تویه اسکل رمان مینویسن
منم ک طبق معمول نبودم
وااااای پوکیدم از خنده اسکلا
پاسخ:نه نمیشه باید یه فکری برای شما بکنم
پاسخ:نه عزیزم همه تو رمان میان فقط یکم صبر
عااااااااالــــــــــــــــی بود
پاسخ:ملسی
خسته باشی.
پاسخ:ممنون اجی خوشگلم
لایک داشتندی
پاسخ:مرسی
کارنممون رو دادن ولی من هنوز نرفتم بگیرمش...
پاسخ:وا؟
پاسخ::| اولا سلام دوما چیزی بهتون نمیگم چون میدونم سکوت دردش از تو دهنی زدن هم بیشتره اما بدون حرف زدن هر شخص نشون دهنده ی فرهنگ خانوادگیشه:|
سهلاااااااااام بلی بلی هستین
پاسخ:کوفد
پاسخ:کساااااااااااااااااااااااااااااااافط تو از کجا میدونستییییییییییی؟من الان اینو گفتم:|عجبااااااااااااااااااا فکر های تو مرضیه هم یه جوره
پاسخ:ابجیم میگیره میرقصه بعد دستشو میزاره رو قلبش بهد میمیره به نظر اون این یعنی رقص مرگ بزار من بهت بگم دنیا یه رقص خاصه
پاسخ:راستی کجا بودی؟؟؟؟؟؟؟؟امولی براتون زنبیل گذاشته بود
پاسخ:چشمممممممممم
پاسخ:سلااااااام ارع والا خخخخ
اجی جونی ممنون
روی تاب
توی پارک..
تنها توی صحرا...
برو بابا شعرم بلد نیستیم بسرودیم
پاسخ:خخخ بخدا من بدتر از توام دوخط سواد ندارم بنویسم
پاسخ:خب؟
پاسخ:؟
پاسخ:سهلاااااااااااام مقسی
فاطی زهی رفته ...
اقا اون بلفته کلاس شعل...تا 1 ماه...کثافط طوری شعر میگه که دیگه رفته تو سطح سعدی و حافظ و مولوی
تو بیا خونه ما قوچااااان
پاسخ:قوووووووووووچااااااااااان؟عاغا من چن وقت دیگه میام مشهد زیر راه میام خونه تون هااااااااااااااااا
:|
پاسخ:نخیررررررررررررر اشتب حدس زدی رمان های من غیر قابل حدس زدنههههههههههه:)
پاسخ:بلو
پاسخ:نهههههههههه عزیز تو توی این رمان از شخصیت های اولی
پاسخ:سهلااااااااااااااااااااام ملسییییییییی
پاسخ:باشه سر میزنم
پاسخ:خخخ
پاسخ:مقســــــی
آخرینویرایش: