جادوی عشق39
شنبه 10 بهمن 1394
17:37
همه چیز ارومه ما چه قدر خوش بختیم لوشی وکیوان وسایو ساعت 4(عصر)میان رفتم به سمت اتاقم دلم برای اتاقم تنگ شده
-شوسکه تواینجا چی کار میکنی؟
شوسکه:فکرکنم این مال تویه؟
-وای موبایلم معلومه که مال منه نادون
موبایلم رو ازش گرفتم رفتم تو اتاقم هیچ تقیری نکرده بود ،روتختم دراز کشیدم یعنی منو ایجی خوشبخت میشیم؟که ناگهان صدای موبایلم در اومد!جیـــــــــــــــــــــــــغ اجی هما هستش
-سلام اجی
هما:علیک سلام ناقلا مبارک باشه
-مرسی ولی خبرازود پخش میشه نه؟
هما:سایو بهم گفت برات خوش حالم یه چند وقت دیگه مامان اینهی لابدباید بشی؟
-مامان اینهی؟؟؟؟؟؟؟؟
هما:بی خیال خودت خوبی اقاتون خوبن؟(لجوج)
-بیا خونه ی ما دلم برات تنگیده
هما:اگه وقت کردم میام
-توکه همیشه بی کاری!
هما:یادته میگفتی؟وقتی خونه بابات راحتی نمیری خونه شوهر کلفتی؟چی شد اینهیه؟توکه از پسرامتنفر بودی!
-شلنگ تخته بسه!حالا میای؟
هما:مگه همه مثل تودارن دنبال شوهر میگردن؟من امتحانای پایان ترمم داره شروع میشه
-ترم؟؟؟؟؟؟؟؟
هما:بعله خانمی
-بیا دیگه
هما:اخر هفته دوتا عروسی داریم ها
-عروسی کی؟
هما:فاطی واتوبه!واوشین وسانادا
-چیــــــــــــــــــــــــی؟؟؟؟؟فاطی؟؟؟؟با اتوبه؟؟؟؟؟؟
هما:بعله!هِ کاری نداری؟
-چی شد؟
هما:مهمون دارم خداحافظ
-نه نرو!
-قطع کرد
این هما هم منو دست میندازه!ایجی اومد تواتاقم
-بدنیست دربزنی ها؟
ایجی:داشتی باکی حرف میزدی؟
-فال گوش ایستاده بودی؟
ایجی باکمال پرویی اومد رو تختم دراز کشید
ایجی:برام باور نکردنیه!
-اره؟
ایجی:بریم خونه ی ما؟
-خونه ی شما؟
ایجی:انتظارداری مادرم یه بارعروسش رو نبینه؟
-عروس؟مادر شوهر؟خواهر شوهر؟(خدامرگم بده تازه بدبختی هام شروع میشه)
ایجی:وپدرشوهر!
-نه نموخاد
ایجی:زود باش بریم ناهار هم اونجا باشیم پدرت هم مخالفتی نداره هنوز باید خانواده هامون هم همدیگه رو ببینن بالاخره میخواد وصلت صورت بگیره
-تواز روی تخت من بلند شو من خودم فکرامو میکنم!
ایجی:پس بهتره به مادرم زنگ بزنم شام درست کنه خانواده ی تورو دعوت کن
-نمــــــــــــــــــــــــوخـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاد!
ایجی:اخه چرا؟
-نمیـــــــــــــــــــــــدونــــــــــــــــم!
ایجی:داد نزن!
-هــــــــــوف!
ایجی:تومیترسی؟
-نه
ایجی:پس همین الان میریم بدو
-نـــــــه!
ایجی:مادر من زن مهربونیه نترس!
-نموخام
ایجی منو کشید
-جیغ میزنم ها
ایجی:کو بزن ببینم!
اما گوش ایجی بدهکار نبود به زور منو برد خونه ی خودشون راستشو بخواین میترسیدم باز مادر ایجی دبه درکنه اما هیچ اتفاق خاصی نیفتاد مادر ایجی زن مهربون وخوش قلب خوب اینطور که معلومه منو میشناخته سه تاهم خواهر شوهر دارم :اوشین وسایشا تنی ویه خواهر ناتنی به نام سیکانو سیکانوهمونه که دفعه اول دیدم فکرکردم زن ایجیه!اون یه پسر بچه هم داره اوشین هم که اخر هفته عروسیشه ومیمونه سایشا اونم خاستگار سمج داره که مثل اینکه میخواد جواب مثبت بده خب ازشر خواهر شوهر جماعت راحت میشم(یکی نیست بگه مگه میخوای باهاشون هم خونه شی؟اصلا اگه هم بشی اونا که دخترای بدی نیستن)سایشا یه خورده شره با ایجی زیاد جر وبحس میکنه مثل اینکه دختر کوچیکه ی خانواده هم است،دوتاهم برادر شوهردارم مثل اینکه جفتشون متاهل هستن یکی شون به ایجی تنی ویکی ناتنی این طور که من دریافتم پدرایجی دوبار ازدواج کرده همسر اولش فوت شده وهمسردومش هم که مادر ایجی هستش ایجی پسرکوچیک خانواده شون هستش خانواده ی شلوغی هستن مادر ایجی میگه:همه بچه هاش دارن ازدواج میکنن باید خودشو اماده کنه تانوه هاشوبزرگ کنه من که راضی هستم خیلی هم خوبه هنوز پدر ایجی خیلی هم باهاش خوبه و وضع مالیشون به ما میرسه فکر کنم پدرش رئیس شرکت وادرات صادرات ژاپن بوده الان هم بازنشسته هستش ایجی رفته یه طوزی کاکل زری اورد میگه طوزی خودشه طوطی اسم منو میدونه بهم میگه اینهیه خانم خیلی زبون درازه پته های ایجی رو ریخت روی اب مثل اینکه وقتی ایجی ناراحت میشه بااین طوطی حرف میزنه این طوطی هم که دهن لقه،ساعت 5/3(عصر)شده
ایجی:خب دیگه ما رفت زحمت میکنیم با اجازه
مادر ایجی:نه کجا میری پسرم؟امشب کجا میخوابی؟میای همین جا؟
ایجی:بی خیال مهم نیست خدانگه دار مادر
سایشا:اینهیه رو اذیت کنی چشات رو در میارم
-هان؟
ایجی:اگه اون منو اذیت کنه چی؟
سایشا:حقته!اخه تو کرم زیاد میرزی وهر بلایی سرت بیاد حقته(دروغ میگه)
ایجی:دستت درد نکنه اجی بیچاره اون بخت برگشته ای که تورو بخاد!
سایشا:میخورمت ها؟
-نگران نباش سایشا جان این اجی شوخی میکنه!
ایجی:دارم حقیقت رو میگم
دست ایجی رو کشیدم اینو بهتره ببرم وگرنه جنگ جهانی سه راه میندازه
ایجی:خداحــــــــــــــــــــــــــــــافظ مامی
-خدانگهدار
اوشین:اونا خیلی بهم میان
رسیدیم خونه همه اومده بودن ومثل اینکه مادیر کردیم
-سلــــــــــــــــــــــــام برهمگی!
لوشــــی:جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!اینهی جونم
-لوشی!سایو!
جفتشون اومدن منو بغل کنن که با مخ خوردم زمین
لوشی:واچِت شده؟
سایو:علایم شوهر کردنه(چایدی)
ایجی:اینهی حالت خوبه؟
-اره خوبم سایو لوشی نمیدونین نباید به یکی حمله ور شین؟
لوشی:حمله ور؟
سایو:حقا،که حقته!
ایجی منو بلند کرد
-سلام پسرعموکیوان!شنیدم که دل اجی منو بردی؟
کیوان:سلام نخیرم اجی شما دل پسرعموتو برده!
لوشی:اینهی بشین
سه تا مبل دونفره بود رویکی سایو وشوسکه کنار هم نشسته بودن روی اون یکی کیوان ولوشی رواون یکی هم من وایجی نشستیم
-اِهِم!!! اِهِم !!!*__*
شوسکه:خب من میگم مثل اینکه تا اخر هفته ی دیگه عروسی داریم میتونیم بزاریم واسه اخر هفته ی بعدش که هم سربچه ها (یعنی اشنایان ودوستان)خلوط باشه هم زود تر اماده شیم
کیوان:تالارش بامن!
سایو:هُم؟نخیرم اول باید بگید که میخوای چه جوری برگزارکنیم؟کلیسا یا ایرانی؟
-ایرانی اسلامی؟
سایو:نــــــــــــــــــــــــــــه!!!!!!!من کلیسا موخام!
ایجی:منم با ایرانی موافقم
لوشی:ایرانی بهتره بیشتر بچه هاهم ایرانی گرفتن اتوبه هم ایرانی میگیره
کیوان:هرچی لوشی بگه(ای زن زلیل)
شوسکه هم با مِن مِن گفت:منم با ایرانی موافقم!
سایو بهش چشم غره رفت
شوسکه:نه نه کلیسا بگیریم!
-زن زلیل!
شوسکه:چی؟
-همین که گفتم ایرانی!هر سه تارو ایرانی میگیریم
سایو:نــــــــــــــــــــــــه! من خوشم نمیاد!
ایجی:سایوخانم 5+1 هستیم(مذاکرات 5+1)
سایو:نخیرم 4+2 هستیم شوسکه بامنه
-نه اون زن زلیل با ماهه!
سایو:اره شوسکه؟
کیوان:شیش ،شیش،جوابش میشه شیش
-@___@؟؟؟
کیوان:مگه نپرسیدی 5+1 چندمیشه؟
لوشی:چایدی!
-خب پس همه موافقن!
سایو:من ........
لوشی:کوتاه بیا دیگه
کیوان:مراسم رو تو عمارت ما میگیرین اون یکی از برگ ترین عمارت های ژاپن هستش!بیش از یک ملیون نفر داخلش جا میگیرن!
شوسکه:مگه کمده؟؟؟؟؟؟؟که داخلش جا میگیرن؟
کیوان:بی مزه!
لوشی:خُب سفره عقدهم با من!
-چیــــــــــــی؟؟؟؟
لوشی:اشنادارم!
سایو:لباس هم با من یه مزون میشناسم!
ایجی:کارت دعوت هم بامن؟
-خُب منو شوسکه چی کار کنیم؟
لوشی:خواهر برادر بی کاره؟
شوسکه:ماشین عروس وغذای مهمونی بامن!خودم ردیفش میکنم!
ایجی:ایول
سایو:اینهی چی؟
-خُب من ناظر!چیه چرا این جوری نگاه میکنید من ناظر باشم دیگه!
کیوان:باشه دختر عمو!
ایجی:خُب کیارو دعوت میکنین؟
لوشی:من اماده کردم لیستشو
منو سایو:هان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟@__@
لوشی:خب!همه ی بچه های مدرسه ی سیگاکو!از تیم تنیس دختران وپسران بگیر تا تیم شنا ی مدرسه(یعنی همه)کُل فک فامیل های ما از پدرومادر بزرگا بگیر تا نتیجه ی ندیده ی پسر عموی نوه ی دختر خاله ی مادر بزرگ نوه ی خاله ی ناتنی مادراتون(چی؟؟؟؟؟؟؟؟)وکل اهالیه این شهرک!و....
-بس کن جون بچه ات
لوشی:چیه؟؟؟؟جمعا میشن یک ملیون وپانصدهزار نفر
سایو:$__$؟؟؟؟
کیوان:عزیزم توکی این فهرست رو تهیه کردی؟
لوشی:بی خیال
شوسکه:پس بهتره یه بیستا عمارت دیگه هم اماده کنی کیوان
ایجی:من چندتا کا رت چاپ بزنم؟$_$!!!!؟؟؟
-خدا بده شانس
لوشی:خو چیه؟مگه چندبار میخواین ازدواج کنین؟همش یه بار اونم باید بهترینش باشه
سایو:اینم حرفیه!میگم نمیخوای اهالیه شهرک روبروی خونه ی ماروهم دعوت کنی؟
لوشی:اهان تازه یادم اومد!بفرما اضافه شد حالا شد یک ملیونو ......
ایزابل:ساعت 7شد شام نمیخوردی؟؟؟؟
لوشی:وای حرف از شام شد گشنم شد!راستی شوسکه واسه میوه ها من همه ی میوه های میدان تربار رو درنظر گرفتم
-اقا یکی لوشی رو بگیره!
لوشی:بی خیال میگم یه وقت دست نشسته شام نخوری ها!
-باشه
وای لوشی چه خبره؟؟؟؟؟؟؟؟
قسمت بعد جشن داریم ها
برای قسمت بعدی 45
نظرات شما عزیزان:
نیای ناراحت میشم
پاسخ:چشم
پاسخ:اره
پاسخ:ممنون
پاسخ:مرسی
پاسخ:مرسی
پاسخ:مرسی
پاسخ:نه شخصیت منفی نیستن خیلی هم بهم میان هنوز شبیه هم هستن
پاسخ:مرسی
پاسخ:خخخخخ
پاسخ:واقعا؟
یه جا نوشته بود اکایا تو قهرمانان تنیس نبود بهتر بود
پاسخ:وای گریه نکن!کی نوشته بود؟چرا این طور اظهار نظری کرده بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟میرم باراش!میبافمش
پاسخ:هستی
پاسخ:معلومه که هستی اجی اما چون این قسمت کم بود اسمتون نیومده
پاسخ:فدات
اسکلم کرده عوضی
پاسخ:سابی؟ای خداازش نگزره منم کنجکاو شدم
پاسخ:ایول به پشت کارت رمانم رو یه شبه خوندی مرسی جیگر
من نوشتم دری مخفف درسا ولی اونی ک نرگس میگ دوری یه خیلی فرق داره
پاسخ:اهان فهمیدم
فک کنم واس رمان دو تا پارازیت کافی باشه
اره
ب قول درسا پارازیت باشم
خخخخخخخخخخ
اسم قشنگیه خیلییییی
خخخخ
اره خودت نوشتی!
پاسخ:نه عزیزم
دوری؟؟؟
پاسخ:اسمش درسا است
پاسخ:اره میای
بدون زوج.
پاسخ:باشه اجی
مو قرمزه
پاسخ:بونتا؟اهان عزیزم تو روزگار تلخ با مرلی هستش اگه فصل دوم این رمان هم بیا با بونتا هستش عزیزم
پاسخ:مارویی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟کیه؟؟؟؟؟؟
راستی تو فصل دوم میشه من هم باشم؟؟؟؟؟؟
پاسخ:ممنون عزیزم بعله توفصل دوم بعضی ها اضافه میشن
پاسخ:اون رودیگه خودت میدونی؟میخوای بدون زوج باشی؟
مگ اینک نقش پارازیت رو اجرا کنم
وگرنه دیگ ب هیچ دردی نمیخورم
پاسخ:نه این حرف رو نزن
وللش
پاسخ:میخوای بیای بوگو عزیزم
پاسخ:تو مهمونی؟یا فصل دوم؟؟؟؟؟
پاسخ:خواهش
پاسخ:قدمت روی جفت چشام
پاسخ:حتما
عاااااااااااالی بود
پاسخ:مرسی درسا جونم
ولی رمان بسی زیبا
پاسخ:حیف شد نـــــــــــــــــــــه؟؟؟؟؟؟؟مرسی
پاسخ:گذاستم قسمت 40
پاسخ:خخخخخخ
پاسخ:هههههههههههه افرین اجی
پاسخ:خخخخخخخخخخخ خوب فکرکن
پاسخ:قوروبونت
دوست داااالمممممممم هوار هوار هوارتاااااااااااا
میمیلمممممممم برااااااات
میسی ک این پستو بخاااطر من گذاشتی فداااااات
خوب شد گذاشتی وگرنه سکته رو میزدم!
حالا خودم نظرارو می تکمیلم واسه ی جشن یوهووووووو فقط الان باید گم شم مدرسه البته یکم دیه باید گم شم
پاسخ:فدات من امروزبعدظهری هستم
پاسخ:خخخخخخ اره
پاسخ:خخخخخخخخ
پاسخ:اره
دوتا علوس داماد دیه
فاااااااطی جونو داداشیم کیگووووووووووو قلبونشون بره لوشی
اوشینو سانداااااا
یوهوووووووو
چ علوس تو دومادی شوده
پاسخ:مبارکه
آخرینویرایش: