بی وفا 15
پنج شنبه 31 تير 1395
21:51لیوان شکسته؟ملافه ی خونی؟طناب دار؟چاقو؟.... اینا چی میگن؟
ایجی دستمو گرفت چقدر داغ بود
ایجی:بیا بریم لباستو عوض کن
-ایجی؟
ایجی:جون دلم؟اخ قوربون اون ایجی گفتنات بشم
-ایجی چرا اینجوری شد؟
ایجی دوباره بغلم کرد محکم منو به خودش فشار میداد دستاش پشتم قفل شده بود
ایجی با لهن خیلی خاصی گفت:نگران نباش خانومم باور کن همه چی درست میشه
مشت ارومی زدم به روی سینه ی ایجی
بغض کرده بودم
-اخه چه جوری؟اخه چه جوری میخواد درست شه؟چه جوری پدرم میخواد زنده شه؟چه جوری حال مادرم بهتر میشه؟
ایجی منو بیشتر فشار داد به طوری که دیگه نفس نمیتونستم بکشم
ایجی:همه چی درست میشه
بعد منو کشیده به سمت اتاقم کمدمو باز کرد یه دست لباس راحتی برداشت
ایجی:خانومی بیا لباساتو عوض کن
لباسارو ازش گرفتم
ایجی:کمکت کنم؟
-نخیر لطف کنید برید بیرون
ایجی:باشه باشه
رفت بیرون پسره پروبیشعور لباسامو با غضب پوشیدم و روی تختم دراز کشیدم
ایجی:بیام تو
-امرتون؟
ایجی اومد تو اتاق
ایجی:کاری نداری؟
-از اولم نداشتم
ایجی:چیشدی یهویی؟
-هیچی
ایجی:من بیرون اتاقتم خیالت تخت
-چی؟برو گمشو خونتون
ایجی یکی از ابروهاش بالا پرید
ایجی:نمیتونم تو این خونه ی درن دشت تنهات بزارم
ایجی رفت بیرون
چند روز بعد
شیوسکه رو ترخیص کرده بودیم کل بچه های باشگاه ریخته بودن خونه مون واسه عیادت
امولی:شیوسکه ای اک هفت من خرابه توسرت خیر سرت ورزشکاری به چه سادگی کتک میخوری
دالنیا:من جای شیوسکه بودم جفت پا میرفتم تو حلق طرف
لموسی:چون تو وحشی هستی
همه داشتن شوخی میکردن تا جو عوض شه اما زرررشک
شیوسکه درمورد شبی که چاقو خورده بود گفت
که از صدای در اتاق من بیدار شد تو همون لحظه شخصی از پنجره ی اتاق اومد تو واون خودشو به خواب زده بود اون شخص چند لحظه ای یه جا از اتاق مشغول بود تا اینکه میاد بالا سر شیوسکه ویه پاکت پودر توی لیوان اب میریزه وبا خودکار مخلوتش میکنه بعد لیوان رو میگیره و روی شیوسکه میشینه این که معلومه میخواسته اونو به خورد شیوسکه بده اما شیوسکه با دستاش اون مرد رو هل میده مرد روی زمین میوفته بعد یه چاقوی تاشو برمیداره و حمله میکنه به سمت شیوسکه نوک تیز چاقو به سمت سینه ی شیوسکه بوده اما شیوسکه خودشو میکشه بالا و چاقو میخوره تو شکمش بعد مرد از اتاق خارج میشه و....
من چیزی به دیگران نگفتم اما میدونم جریان این کارا چیه
این طور که من فکر میکنم اون مرد میخواسته جوری صحنه ی قتل رو نشون بده که یه خودکشیه اون میخواسته با دادن اون ماده بدن شیوسکه رو ضعیف کنه بعد اونو به طناب دار بیاویزه اینجوری همه فکر میکردن اون خودکشی کرده اما چون طرف موفق نشده اون ماده رو به خورد شیوسکه بده اونو چاقو زده که هرطوری که شده بکشتش اما نقشه اش عملی نشده
.....
پلیس از روی اثر انگشت روی در تشخیص دادن که اون شخص کیه اون جوکر همز یه خلافکاره سابقه داره من میخوام اون شخص رو پیدا کنم. یه تیپ خیلی خفن زده بودم یه کت چرمی مشکی کوتاه پوشیده بودم با یه شلوار جین ابی کاربنی با کفش اسپورت مشکی یه کلاه کش باف ابی هم سرم کرده بودم و هفت تیرمو توی لباسم قایم کردم زنگ زدم به ایجی
-الو؟
ایجی:جون دلم؟
-سلام
ایجی:سلام به روی ماهت
-میخوام برم زور گیری نیاز به یه مرد دارم نپرس چرا؟فقط بگو میای یا نه؟
ایجی هنگ کرده بود
ایجی:اینهی؟
-میای یا نه؟
ایجی:لعنت به من بگو کجایی من بیام اونجا
-توپارک کنار خونه مون
ایجی:تو بیخود نکردی تنها رفتی پارک؟
-عه برو گمشو
بعدم قطع کردم و موبایلمو خاموش کردم
میدونستم الان میاد چند دقیقه بعد ایجی بایه تیپ خیلی شیک اومد از ماشینش پیاده شد دستشو روی سقف ماشین گذاشته بود عینک دودیشو در اورد و به من با غضب نگاه کرد منم اومدم به سمتش یه شلوار جین پوشیده بود با کفش اسپورت ویه پیرهن اسپورت مردونه که ابی رنگ بود ویقه شو تاروی شکمش باز گذاشته بود وبدن شش تیکه اش دیده میشد چندتاهم زنجیر انداخته بود موهاشو یه طرفه ریخته بود روی پیشونیش دیگه موهاشو از فرق باز نمیکرد
ایجی:بپربالا
سوار شدم
-بریم به این ادرس
ایجی:شما دست شکسته ها ادم نمیشید؟
-هوی هوی من هفته دیگه گچ دستمو باز میکنم بعدم عمه ات ادم نیست بیشعور
ایجی:الحمدالله
بعد شروع کرد به گاز دادن
-میخوام برم پیش خلافکار وسارق بزرگ جوکر
ایجی:الحمدالله
ادرس جوکر رو به هر بدبختی که شده بود پیدا کردیم مثل اینکه هر روز میره یه رستوران رسیدیم اونجا
عین مرد ها وارد رستوران شدم وحنجره ی مبارک رو باز کردم
-جوکر پلنگ کجاست؟؟؟
همه با دهن باز بهم نگاه میکردن بعد همه اشاره کردن به یه میز دونفره که یه مرد نسبتا چاق داشت دولپی چیز میخورد اون مردبهم نگاه کرد
-شما جوکر پلنگید؟
اون مرد نیشش باز شد هییییییییییز بهم نگاه میکرد ایجی متوجه شد که اون مرد اختیار چشماشو نداره بعد اخم کرد و رفت سر میز طرف
ایجی:بیاید بیرون باهاتون کار دارم
مرد:چرا؟
ایجی کوبید رو میز
ایجی:میای یا جور دیگه ای ببرمت؟
مرد برای اینکه ابرو ریزی نشه از جاش بلند شد و اومد بیرون رفتیم سوار ماشین شدیم و رفتیم یه جایی که خیلی خلوط بود
-به به اقای قاتل
مرد چشماش گرد شد
با پام یکی زدم وسط جفت پاش
مرد نعره کشید
ایجی از تعجب داشت دوتا شاخ در میاورد
مرده عین افتاب پرست رنگ عوض میکرد
ایجی:برو تو ماشین
-نخیر
-زود باش بگو از کی دستور میگیری؟
مرد:چی میگید؟
این بار یکی زدم تو شکمش پرت شد روی زمین
رفتم بالا سرش
-ببین من کسایی رو میشناسم که میتونن با تیـــــــــــغ رو صورتت نقاشی کنن
داشتم یقه ی طرف رو میگرفتم که ایجی منو از پشت کشید فکر کنم خوش نداشت من به مرده دست بزنم مرده رو بلند کرد و خابوند تو صورتش وکلی زدش خونش عین خون سگ میریخت اما حرف نمیزد باید خودم دست به کار شم هفت تیرمو در اوردم اومدم نزدیک طرف ایجی دیگه داشت از تعجب چشماش در میومد تفنگ رو گذاشتم روی سر طرف
-ببین برای من تو مردی وسگ همسایه مون پس بناااااااال
مرد:اون اون شخص ...
که صدای شلیک گلوله اومد مغز طرف جلوی چشمام ابکش شد وخونش روی لباسام وصورتم میجهید و......
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:منم دوست دارم:)
پاسخ:لوگو؟
پاسخ::|
پاسخ:جادوی عشق پس کشک بود؟
پاسخ:گریه نکن:)
پاسخ:چشم:)
پاسخ:ارسلان؟
پاسخ:الحمدالله
خوشم اومد خخخخ اوملی حسووود
پاسخ:ممنون:)
پاسخ:باشه:)
پاسخ:چشم:)
پاسخ:ممنون
پاسخ:اووووووووووم بزار فکر کنم...
پاسخ::)
پاسخ:دورووووووووووغ؟
پاسخ:مرسی
پاسخ:صددرصد
آخرینویرایش: