عشق تلخ
سه شنبه 6 بهمن 1394
19:38
{اینهیه}
ژاپن-منزل فوجی-صبح ساعت 6:15
-جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ دیونه شدم
کنمیتسو(داداش بزرگه):خفه شو دختره ی روانی
داد زدم:مامااااااااااااااااااااااااان ددیییییییییی(پدر خانواده) سووووووووووسک (شوسکه پسر دوم)تیفااااااااااااااااااااا(تیفانی دختراول بچه سوم)(چه خانواده ای)
در عرض چند لحظه همه کسایی که صدا کردم با قیافه های اویزون اومدن
سوسک(شوشکه):توباز چه مرگته؟؟؟؟؟؟
تیفا(تیفانی):اگه گذاشتی کپه مرگمون رو بزاریم
مامی(مادرمون):چی شده؟؟؟؟؟؟
ددی(پدرمون):چرا جیغ میزنی؟؟؟؟؟؟؟
-از این پسر خنگتون بپرسین
مامی:کنمیتسو جان چی شده پسرم؟؟؟؟؟؟؟
کنمیتسو:از اوه دختر اسکلتون بپرسین
ددی:مثل ادم باهم حرف بزنید
-هوف پدر این پسر خنگ شما دیشب تا ساعت1بامداد درس میخوندن اونم با چراغ مطالعه ی روشن منم اصلا نتونستم کپه مرگمو بزارم حالا هم که ساعت 6صبحه ساعت اقا شروع به عر عر(مگه الاغه)کردن کرده خوب من بدبختم نیاز به خواب دارم ایا این حق من نیست؟؟؟؟
تیفا:بری......(موادب باش ابجی)
ددی:خوب من چی کار کنم؟؟؟؟؟
-چم دونم هم اتاقی منو عوض کنید
ددی:اخه توبا هیچ کس نمیسازی شوسکه بود میگفتی دهنش بو پا میده از اتاق شوتش کردی بیرون
-خوب گل پسرتون میره دوغ کوفت میکنه با سیر بعدم میاد ور دل من فک میزنه خوب حقشه(چه دخمل شریم من)
ددی:تیفانی چی؟؟؟گفتی جوراباشو نمیشوره گرفتی خودشو وسایلاشو پرت کردی بیرون(شرمنده)
-خوب دختر مشنگتون دوهفته جوراباش رونمیشوره بعد میندازه زیر تخت باید از این دستگاه بخور به خودت نصب میکردی تا نفس بکشی خوب منم صبری دارم هرکس میومد اتاق میپرسید دردستشویی تواتاق ما باز میشه؟
تیفانی وشوسکه:حقته!!!!!!!!!!
ددی:کنمیتسورو هم که خودت اوردی(بچه ها توجه ما چهارتا بچه هستیم که تواتاقا شریکیم هر دوتا تویه اتاق به خاطر همین بعضی موقع ها هم اتاقیمون عوض میشه)
-خوب من چی کار کنم؟؟؟؟؟
ددی:بساز
-نمیشه
ددی:خوب بنظرت من چی کار کنم؟؟؟؟؟
-اینکه پرسیدن نداره باید یه خونه ی بزرگتر بخریم
ددی:این خونه ی ابااژدادیه مایه
-ری.......
ددی:چی؟؟؟؟؟؟؟؟
-ام ام(سوتی به این میگن)میگم ریز ریز پول جمع کنیم
شوشکه:مگه کاغذ دستشوییه که ریز ریز جمع کنمیم
-نمیدونم شاید تو این کارو میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تیفانی:لطفا خونه ی جدید ده تا اتاق خواب داشته باشه(مگه هوتله خواهر من)
ددی:پس نفرمایید خونه بفرمایید کاروانسرا
تیفانی:شاید
مادر:حتما استخر،سونا،سالن بلیارد،سالن بولینگ،زمین تنیس،زمین والیبال،پارکینگ تبقاتی و....داشته باشه
ددی:مگه مرکز خریده؟؟؟؟؟؟
مامان:راستی کفشم پارکت باشه(چایدی)
ددی:من باید فکر کنم
-فکر دیگه چیه تو اگه فکر میکردی که چهارتا بچه نداشتی راستی اتاق من اتاق بزرگه باشه(بی ادب شدما)
ددی:باشه من امروز میرم سراغ البرت(ایا منظورت انیشتن بود)
-البرت خر کیه؟؟؟؟؟؟؟
ددی:خر من
-چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟(بازم سوتی)
ددی:یعنی ........د......... وکیلم رومیگم
-اهان از کی تاحالا وکیل خر شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تیفانی:موادب باشید ناسلامتی من حقوق میخونم(خسته نباشی)
ددی:ساعت 7شد نمیرید مدرسه؟؟؟؟؟
همه:اوه
کنمیتسو ی خود شیرین:پدر کاری نداری؟؟؟؟؟
ددی:چرا خواهرات روبرسون دبیرستان(به این میگن عاقبت خود شیرینی)
میتسو:نگو دبیرستان بگو دبستان
منو شوسکه وتیفانی:چییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟
کنمیتسو:همون که شنوفتید!!!
-نکه خودت تو دانشگاه فرانسه درس میخونی
میتسو:گمشید برید اماده شید
ددی:دستت درد نکنه پسرم
بعد همگی رفتن اماده شن من رفتم یونی فرم مسخرم رو تنم کردم
سر ده دقیقه همه اماده شدیم واومدیم ظرف غذامون رو از روی اپن برداشتیم
رفتم بیرن دیدم طبق معمول میتسو پشت فرمون با غرور نشسته(بله منم سوار بنزکوپه بشم جو میگردتم)
شوسکه داشت در جلوی ماشین رو باز میکرد که پریدم جلوش
-مرسی که درو باز کردی برام داداشی
شوسکه:بلندشو گمشو بچه پرو
-ای پسر بی ادب برو پشت وردست خواهر کوچیکت بشین(به من میگن بچه ته تقاری لوس شر)
شوسکه:اوف
بعدم مثل بچه ادم پشت نشست پس چی فکر کردی؟؟؟
کنمیتسو حرکت کرد
یاد موبایلم افتادم که یه هو صداش در اومد ای واسم اس اومد
-میگم بچه ها نظرتون چیه اهنگ پیشواز موبایلم روشعر برنامه ی کلاه قرمزی بزارم؟؟؟؟(ما تلویزیونمون شبکه های ایرانی هم میگیره)
تیفانی:که چی بشه؟؟؟؟؟
-که وقتی میتسو زنگ بزنه بگه:سلام الاغ عزیز حالت چه طورهــــــــــــــــــــــــــــه؟؟؟؟؟؟(ته جوکه)
میتسو:مسخره
شوسکه وتیفانی از خنده مردن
شوسکه تیفانی:لایک داری
خوب حالا یه نگاهی به موبایلم انداختم ه ایجی پیام داده
پیامش:چه شود امشب زلبت کام بگیرم،یک بوسه ی شیرین از تو انعام بگیرم،گویند بوسیدن گناه است،مشتاق گناهم بده ارام بگیرم....(پرو)
جواب من در پیامش:چه شودامشب عقل پیدا کنی !به جان مادرم ته پیامی!(خخخ واقعا زد حالم نههه؟؟)
پیام جدید ایجی:نون وپنیرو چایی دوست دارم روانی(پرو)
جواب من:در جوانی منت دختر مکش،عزت خود کم مکن،دور اینهی خط بکش(اورین اورین به خودم)
کنمیتسو:کیه سر صبح؟؟؟؟؟؟
-ام سایو وهما اند (سایو وهما کیستند؟سپری دراین شرایط برای پیچوندن داداشا)
شوسکه:این سایو کارو زندگی نداره از صبح تا شب فقط به تو اس میده مگه ادم قحطه؟؟؟
-بیاد به تو اس بده؟؟؟
شوسکه:اره.....یعنی نه(بازم سوتی)
-هوف خدا عقل بده
پیام جدید ایجی:تو به پاکی عقیقی مثل دریا ها عمیقی مثل گریه مرحم زخمی مثل تنهایی رفیقی(زرشک)
پیام من:چایدی
پیام ایجی:باز زدی تو حس
پیام من:ای پیامک برو پیش اون کسی که همش به من فکر میکنه یکی بزن تو سرش برگرد بیا باهم بخندیم خخخخخخخخخخ(اورین اصلا نباید به پسر جماعت روداد)
پیام:ایجی اصلا بی خیال ببینم چه طوری؟
پیام من:خوفم خوفم
پیام ایجی:ز غم کسی اسیرم که زمن خبر ندارد،عجیب است که محبت من در اواثر ندارد،غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد،دل او زغم دل من خبر ندارد(افرین خوشم اومد)بعدا میبینمت فعلا باید ابجی هام رو برسونم
کنمیتسو:رسیدیم
-کاشکی نمیرسیدیم
تیفانی:خفه
مدرسه –بعد از تمام شدت تمرینان تنیس-ساعت 18:30
وای کلاس دیر شد داشتم با سرعت بدو میکردم که برم کلاس که دم در کلاس 302 رسیدم. ولی ایجی اونجا بود خواستم بی تفاوت رد شد که ایجی دستم رو گرفت منو چسبوند به در کلاس خودشم به من چسبید بین کله هامون فقط چهار انگشت فاصله بود
-جون بچت بی خیال بزار برم تو کلاس خواهش موکونم
ایجی:اولین پیام امروز رو یادته؟؟؟موخام عملیش کنم(بی خود)
-نه من خوشم نمیاد بزار برم ولم کن اگه داداشام ببیننت پر پرت میکنن
ایجی:اشکال نداره(به این میگن خر زبون نفهم خوب من چی کار کنم؟)
لباشو غنچه کرد اورد به سمت لبام که دستم رو به دستگیره ی در کلاس گرفتم وچرخوندمش(افرین به خودم مخ شماها که پوکیده)هیچی دیگه با کله پرت شد تو کلاس
منم فرار کردم به سمت کلاس 301که خوردم به یه بت ابل هول همیشگی(میگم ابل هول یعنی ابل هول)
پرت شدم کف سالن
-کی تو صاحب چشم میشی حیرونم
ریوگا:اخ دختر تو کی بزرگ میشی؟؟؟؟؟؟
-اه بی خیال
که ریوگا بلند شد ومچ دستمو محکم گرفت
-ول کن داره دردم میگره
منو بلند کرد وتو اغوش خودش کشید دستاشو به دور کمرم حلقه کرد
ریوگا:دلم برات تنگ شده بود
-بی خیال
از اون طرف صدای ایجی اومد(وای خاک هفت من خرابه بر سرم )
ایجی:بچه کونی تو به اینهی چی کار داری؟؟؟؟(شرمنده من نمیخواستم فحش بیارم تو رمان ولی این ایجی پدر سوخته همش به ریوگا میگه بچه کونی منم مجبور شدم بیارم خواهشایاد نگیرید بعد بگید اینهی ادب نداره خوب ایجی میگه به من چه؟؟)
ریوگا:به توچه جوجه لات(ریوگاهم به ایجی همیشه میگه جوجه لات)
میخواستم جلوی دعواشونو بگیرم که یه هو قلبم تیر کشید همون درد همیشگی(دیگه خنده هاتونو بزارید تو کوزه حالا تمرکز کنید واسه گریه کردن)انگار دارن سیخی رواز تو قلبم رد میکنن چشام سیاهی رفت وخوردم زمین....
{راوی(همون دانیای مشنگ)}
ایجی بدو کرد به سمت اینهی
ایجی:همینو میخواستی بچه کونی؟؟؟؟؟؟عزیزم اینهی اینهی حالت خوبه؟؟؟؟؟؟
ریوگا:خفه شو
ایجی اینهی رو از زانو هاش وبازوهاش گرفت وبلندش کرد وبه سمت درمانگاه مدرسه بدو کرد درمانگاهی که یه تخت،یه اتاق،یه دکتر،یه پرستار،یه.....داشت
صدای ایجی وریوگا بقیه هم رو کشوند دنبالشون
ایجی سراسیمه اینهی رو گذاشت رو تخت دکتر گفت:چیزی نیست تشریف ببرید بیرون!
همه رفتن بیرون بعد از 30 دقیقه اینهی صحیح وسالم با قیافه ی اویزون اومد بیرون
هایجین:اینهی چی شده؟؟؟
ایانا:حالت خوبه؟
هما:چرا ناراحتی؟؟؟؟؟؟
اینهی:هیچی
امولی:اینهیه جان؟؟
اینهی با بغض به سمت بیرو سالن بدو کرد که زنگ مدرسه هم به صدا دراومد
همه:اون چش شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کنمیتسو:بریم خونه میاد اونجا
بعد همه پراکنده شدن
{اینهی}
-ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا(زهر نبود ترسیدم)
حالا من چی کار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دکتر به من گفت:گفت.....(پرو به توچه دکتر منه)
من نمیتونم در کنار ایجی یا ریوگا باشم من لیاقت هیچکدومشون رو ندارم خدایا این چه سرنوشت یه که برای من در نظر گرفتی؟؟؟؟؟؟؟؟
آسمون شهر به حالم گریستن گرفت بغضم ترکید نمیدونم نمیتونم هیچ کاری از دست من برنمیاد خدا به ی خیابون تاریک پا گذاشتم دلم میخواست خلاص شم از هرچی درده از هر چی جداییه از هرچی سرنوشته.....
صدای بوقی شنیدم
بی توجه به بوق رد شدم بارون به تنم مثل تازیانه میخورد از سرما داشتم میلرزیدم تو این هوای زمستونی
میدونستم کیه میدونستم چیه میدونستم قصدش چیه اما من نمیتونم اون ایجی بود سراسیمه از ماشینش اومد بیرون بدو کرد به سمت من سرم رو انداختم پایین موهای پریشون وخیسم نمیزاشت صورتم دیده بشه ایجی موهام رو کنار زد
ایجی:چی شده؟؟؟؟؟
چونمون گرفت سرمو بالا اورد
ایجی:اینهی تو گریه کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ایجی دستشو گذاشت رو گونم گفت:چه سردی بعد به سرعت کت مشکیش رو در اورد وتنم کردم
ایجی:بیا بریم تو ماشین اینجاسرده سرما میخوری
-ایجی من نمیتونم
ایجی:چی شده؟؟؟؟؟؟
-من نمیتونم در کنارت باشم نکه نخوام نمیتونم،نمیتونم
ایجی:از چی حرف میزنی؟؟؟؟؟؟؟
-من به درد تو نمیخوردم تو نمیتونی درکم کنی خواهشافراموشم کن
ایجی داد زد:حرف مفت نزن،یعنی چی درکت نمیکنم تو اصلا حال منو میفهمی؟؟؟؟؟؟؟
-هی .....هی...بس کن
ایجی بلندتر داد زد:تو اصلا میدونی تودلم چه اشوبیه؟؟؟میدونی اگه نبینمت زندگی برام بی معنا میشه؟؟؟میدونی همیشه دوست داشتم بهت احساسمو بگم اما نزاشتی تو هرگز نزاشتی همیشه با من مثل....رفتار میکردی!غافل از اینکه من عاشقتم(منو ایجی 5ساله که بهم علاقه داریم از دوران ابتداییم الان 16سالمه)
میخواستم حرف بزنم که با کارایی ایجی متوقف شدم دستاشو دور کمرم حلقه کرده بود لبش رولبم بود
میتونستم شوری اشکاشو رولبم احساس کنم اما اونم نمیدونه که چقدر عاشقشم دستای سرد ولرزونمو دور گردنش حلقه کردم احساس خوبی بوداین اولین بوسه ی عشق ما بود، اما بوی جدایی میداد جدایی که هرگز نمیخواستم بهش تن بدم،اما افسوس که حقیقت تلخه.از ایجی جدا شدم اونم داشت گریه میکرد
ایجی:عزیزم ببخشید که سرت داد زدم به خدا دست خودم نبود
-هی
صدای حق حق کردنم دراومد
ایجی:جون من گریه نکن نمیتونم گریه هات رو تحمل کنم
-سعی میکنم
اشکام رو پاک کردم اما صدای حق حق گلوم رو نمیتونستم قطع کنم ایجی از دوباره منو به سمت خودش کشید،من قدم تاچونه ی ایجی بودم ایجی سرمو رو سینش گذاشت تپش نامنظم قلب ناامرامش پراز حرفای بی صدا بود ، صدای ضربان قبلش پر از گرما واحساس ارامش فراوان که به من میداد
{ایجی}
سرشو از سینم جدا کردم واز روی محبت وعلاقه وعشق فراوانی که نصبت بهش داشتم لبای خیسشو شروع کردم به مکیدن،تکون نمیخورد فقط کمی میلرزید که نشونه ی نارامیش بود من نمیتونستم بدون اون باشم عجیبه هنوز خودشو از من جدا نکرده منم از فرصت سواستفاده کردم وگاهی لباشو اروم گاز میگرفتم ،اما لرزش بیشتر شد اون خیلی سرد بود من محکم گرفته بودمش تا گرم بشه اما اون به نظر میومد سردشه،به سرعت بغلش کردم بردمش ورو صندلی کنار راننده نشوندمش وخودمم سوار ماشین شدم،
{اینهی}
ایجی دستشو رو گونم گذاشت
ایجی:چه قدر سردی!!!
بعد بلا فاصله بخاری ماشینشو روشن کرد،بعد دستشو برد تو ساکش ویه حوله ی تمیز برداشت
ایجی:بیا با این موهات رو خشک کن
حولهو روسرگذاشت،
ایجی:بریم رستوران ایتالیایی پاستا بخوریم؟؟؟
-نه حوصله ندارم!!
ایجی گرفت ظبط سوت ماشینو روشن کرد واهنگ عصر پاییزی رو گذاشت واقعا به حالمون میخورد
یه هو لرزشی احساس کردم دستمو کردم تو جیبم وای موبایلم بود ،موبایلمو برداشتم اوه چه قدر تماس بی پاسخ!اخه رو سایلنت بود اصلا متوجه نشدم،ریوگاداشت تماس میگرفت چجوری جلوی ایجی جوابشو بدم؟؟
ایجی:کیه؟؟؟؟؟؟؟؟
-د....ا.....
ایجی:خیله خوب فهمیدم
تا خواستم جواب بدم موبایلمو از دستم کشید وظبط روخاموش کرد
ایجی با غضب گفت:توبا این بچه کونی باتو چی کار داری؟؟؟؟؟؟؟
-اگه دقت کنی اون با من کار داره!!!!
ایجی:واستا خودم الان جوابش رومیدم
-نه
ایجی ماشین رو نگه داشت
ایجی:تو طرف منی یااون؟؟؟؟؟
-ایجی!!!!!!
ایجی:باشه
بعد موبایل رو داد دستم وگفت:بزار روبلندگو ببینم چی میگه!!
-باشه
-الو...
ریوگا:اینهی خودتی؟؟؟کجا رفتی؟؟؟؟؟؟حالت خوبه؟؟؟؟؟؟
ایجی یه خورده اخم کرد انگار میخواست یه عالمه حرف نثار ریوگا کنه
-ممنون خوبم
ریوگا:کجایی؟؟؟؟؟؟چرا صدات میلرزه؟؟؟با کی هستی تواین بارون؟؟؟
ایجی:اخه به این چه مربوطه؟؟؟؟
-ایجی هییییییس
ریوگا:صدایی اومد!!کسی پیشته؟؟؟؟؟
-نه تنهام!!
ریوگا:بیام دنبالت؟؟؟؟؟؟بریم بیرون؟؟؟؟؟؟
ایجی لب گزید ودستشو برد توموهاش(حرس نخور)
-نه ممنون
ریوگا:باشه خدانگهدارت
-مرسی خداحافظ
ایجی:تو به اون علاقه داری؟؟؟؟؟
-من نصبت به اون بی علاقه نیستم اما ...
ایجی:همینو کم داشتم!!!توبین اونو من کدوم روانتخاب میکنی؟؟؟(به این میگن دوراهی)
-بس کن میگم درکم نمیکنی معلومه که من ترجیح میدم باتو باشم ولی نمیخوام اغاز زندگی منوتو زندگی یکی دیگه رونابود کنه،نمیخوام با ازدواج منوتودل ریوگا روبشکنم خودت اینو خوب میدونی!!
ایجی:حیف تو هنوز تو تردیدی برای انتخاب من یا اون!!!!بیا این مال تو
ایجی دست کرد تو داشبورت ماشین ویه جعبه کشید بیرون درجعبه ی طلایی رنگ روباز کرد ویه خنجرنقره روبه سمتم دراز کرد!!
-این دیگه چیه؟؟؟؟؟
ایجی:بگیرش اگه منو انتخاب کردی اینو پیش خودت نگه دار اما اگه نه بیا اینو توقلبم فرو کن!(بد جنس)
-ایجی!!
خنجر روگرفتم خیلی قشنگ بود روی دستش حک کاری شده بود روی تیغه اش هم نوشته بود"دوراهی" اون ورش هم حک شده بود"همیشه به یاد تو ایجی"
-ایجی من فرصت بازی با سرنوشت روندارم
ایجی:بس کن اونو قایم کن ،بریم خونه ی من؟؟؟؟؟؟؟
-نه منو خونه ببر مادرم نگران میشه تا این موقع نرفتم خونه
ایجی دور زد وحرکت کرد به سمت خونه بارون بند اومد بود ،ایجی منو رسوند وبا چشمای پر از غم رفت،خودم رو جمع وجور کردم خواستم برم تو خونه که صدای دیگری شنیدم برگشتم وای ریوگا بود
ریوگا:اینهی واستا
-ا سلام من باید برم عجله دارم
ریوگا اومد به سمتم دستامو گرفت گفت:خوش حالم که حالت خوبه نمیدونم وقت درستی برای خاستگاری کردن هست یا نه اما ازت همین جا میخوام خاستگاری کنم!بامن ازدواج میکنی؟؟
-ریوگا من...
ریوگا:الان نمیخواد جوابمو بدی من تا هر چه قدر که بگی صبر میکنم!
بعد جعبه ی کوچک قرمز رنگی تو دست چپم گذاشت!
ریوگا:کی لباتو خورده؟؟؟؟؟(سه پلش)
-چی میگی؟؟؟
ریوگا:من خوب میفهمم یکی لباتو خورده!چون یه خورده بزرگتر شده به من که حتی اجازه نمیدی بهت دست بزنم این کی بوده که بهش اجازه دادی لباتو بخوره؟؟
-کوتاه بیا!!
ریوگا:باشه برو تو هوا سرده مریض میشی!
-باشه
بعد رفتم در خونه رو باز کردم قبلشم وسایلام رو تو کولم گذاشتم وموهامو دم اسبی پشت سرم بستم زیر چشامم پاک کردم،تا اومدم تو خونه
شوسکه:کجــــــــــــــــــا بودی؟؟؟؟؟
خدا بده شانس
میتسو:سلامِت کو؟؟؟؟
-ه....س....سلام
مامی:علیـــــــــــــــــــــک
شوسکه:گوشات سنگین شده؟؟گفتم کجا بودی؟؟؟(داداش غیرتی هم افت هستش)
سرمو انداختم پایین حرکت کردم به سمت اتاقم که میتسو جلوراهمو گرفت
میتسو:چرا از مدرسه فرار کردی؟؟؟؟دکترت بهت چی گفت؟؟چرا چشمات سرخه؟؟؟چرا جواب نمیدی؟؟
-به توچه ولم کن
بعد میخواستم بدو کنم برم که میتسو دستشو برد بالا یعنی موخاد منو بزنه؟؟ که یه هو پدر اومد تو!همه ساکت شدن دست میتسو هم خشک شد
پدر:کنمیتسو چی کار میکنی؟؟؟
بعد من از فرصت ســــــــــــــــــوء استفاده کردم وبدو کردم به سمت اتاقم
پدر:کنمیتسو تو میخواستی خواهرت روبزنیــــــــــــــــــــــــــی؟؟؟
درد اتاق رو قفل کردم حالا چی کار کنم با این قلب ناقصم !چه جوری جواب ریوگا رو بدم؟؟؟اگه به ریوگا جواب مثبت بدم مجبورم ایجی رو با دستای خودم بکٌشم!اشک روگونه هام جاری شد ،که صدای موبایلم دراومد نگاه کردم ایجی اس داده بود اشکام رو صفحه ی موبایل میچکید پیامش:شب است ویاد تومرا پر از بهانه ها میکن/چه کرده ای که دل چنین تورا بهانه میکند،پیام من درجوابش:ترسم که شبی درغم عزیزان بمیرم/دربسترغم با آه بمیرم/ان لحضه اخر که اجل گفت بمیرم/ای کاش توراببینم وانگاه بمیرم،پیام ایجی:زیباست یادت اما اگر خودت بودی چه غوغایی میشد
با خودم گفتم نمیتونم بمونم نمیتونم بعد موبایل رو پرت کردم به سمت دیوار،تا ساعت12 همین طور فکر میکردم که چی کار کنم بعد تصمیم گرفتم خودمو خلاص کنم ویه مرگ زود رس ایجاد کنم خنجری که ایجی بهم داد رو برداشتم بهش نگاه انداختم تو تارکی شب برق میزد گذاشتم روسینم نوک تیزش رو سینم بهم احساس خلاصی میداد وعذاب وجدان هرچی باشه بهتر از اینکه دل کسی که دوست داری رو بشکنی یا خنجر تو قلب عشقت فروش کنی!اما دلم میخواست باهمه خداحافظی کنم چون
چه نخوام چه بخوام این بیماریم منو میکشه ،تصمیم گرفتم که حقیقت تلخ زندگیم رودر حضور همه بگم بعد راحت بمیرم،
صبح-ساعت9:20
از خواب بلند شدم چقدر همه جا ارومه مثل اینکه منو بیدار نکردن تا برم مدرسه از روی تخت بلند شدم چشمم به جعبه ای که دیشب ریوگا بهم داد افتاد بازش کردم یه حلقه ی سفید رنگ با چندتا برلیان بود قشنگ بود رفتم جلو آینه تصمیم گرفتم امروز یه لباس خوب بپوشم موهام روشونه کردم ودم اسبی بستم وموهای جلوی پیشونیم رویه خورده کوتاه کردم موهای جلوی پیشونیم تا ابرو هام کوتاه کردم یه شلوار جین ابی بایه ژاکت یقه باز کرم ویه پالتوی عسلی کوتاه تنم کردم خوب بود بهم میومد یه جفت نیم بوت عسلی هم از تو کمد برداشتم وپام کردم با یه شالگردن که دور گردنم انداختم کوله ام روبرداشتم وخنجر ایجی وحلقه ی ریوگا رو انداختم توش وانداختم روکولم زدم از خونه بیرون وای چه قدر هوا سرده
-جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ داشت برف میومد
تو پیاده رو حرکت کردم به سمت مدرسه که چشمم به یه مرد قد بلند خورد که نیم بوت مشکی پاش بود به همراه شلوارامریکایی مشکی کت کرم با یه بلوز سفید که یقه اش ابی چهار خونه بود وکروات زده بود ،وای ایجی بود با دیدن من بدو کرد به سمتم
ایجی:اینهیه جان چرامدرسه نیومدی؟داشتم از نگرانی دق میکردم چرا دیشب دیگه موابایلت رو بر نداشتی؟؟
-سلام معذرت میخوام نتونستم بیام مدرسه
ایجی:هوف چیزی شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ولی خودمونیم ها چه قدر خوشگل شدی؟؟؟؟؟
-اره اتفاقات خیر منتظره ای افتاده من باید ترکت کنم
ایجی با بغض گفت:تو منو با اون عوض کردی؟؟؟؟؟؟خیلی نامردی!!
منم با گریه گفتم:نه زود تصمیم نگیر من......
ایجی روزانوهاش روزمین سرد نشست گفت:ازت تمنا میکنم با من بمون
-ایجی بلند شوتو زندگی منو تو مزاحمی وجود داره که باعث جداییمون میشه
ایجی:از چی حرف میزنی؟؟؟؟؟؟؟
که صدایی اومد :اینهی باورم نمیشه تو به من مثل یه مانع برای ازدواج خودت وایجی نگاه میکنی؟؟؟؟من فکر میکردم درکم میکنی؟؟
-ریوگا اشتباه نکن
ریوگا مچ دستمو گرفت گفت:فراموشت نمیکنم ولی نمیبخشمت واز زندگیت خارج میشم
ایجی دست منو از دست ریوگا کشید گفت:حقیقت داره؟؟؟؟
ریوگا فرار کرد به سمت اون ور خیابون که ماشینش پارک بود
داد زدم:مـــــــــــــــــــــن بیماری قلبی دارم که باعث میشه چند روز دیگه بیشتر زنده نمونم میفهمیــــــــــــــــد؟؟؟؟؟؟؟؟
ایجی:چی؟؟؟؟؟؟؟؟
بعد بدو کردم به سمت ریوگا باید قانعش میکردم!
در همین لحظه قلبم تیر کشید مثل این میموند که یکی بگیره سینت روبشکافه وبه قلبت چنگ بزنه
{ایجی}
اینهی بدو کرد به اون سمت خیابون منم دنبالش بدو کردم که..........
یه ماشین با سرعت به سمت اینهیه داشت میومد اینهی خشکش زده بود ریوگا هم برگشت میخواستم نجاتش بدم که پام پیچ خورد افتادم تو جوب ،ماشین خورد به اینهی پرت شد اون ور وماشین گازشو گرفت ورفت اینهی جلو چشام پر پر شد احساس کردم که نمیتونم نفس بکشم چشام خشک شده بود به جاده ی سفید رنگی که داشت با خونی که از سر اینهی میومد قرمز میشد نگاه کردم و خودم رو کشیدم به سمتش صورتش خراش برداشته بود از سرش خون میومد چشای بی نهایت ابیش پر از اشک شده بود از روی زمین سردبلندش کردم سرش رو با دستام گرفتم ریوگا اومد داد زد:نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
-همینو میخواستی؟؟؟؟؟؟؟هرگز نمیبخشمت
اینهیه با من من گفت:ایجی منو ببخش من همیشه ع...عاشقت بودم
-عزیزم گریه نکن تو حالت خوبه هیچی نشده
اینهی به ریوگاگفت:من هرگز.......به تو به عنوان مانع نگاه نکردم و....
که چشاش روبه روبه چشام بی حرکت شد دستش از دستم رها شد ضربان قلبش بی صدا شد
اینهی ...........
باورم نمیشه داد زدم:نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
-اینهی با من حـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرف بزن
اما اینهی هیچ تکونی نمیخورد ریوگا زد تو سرش گفت:اینهی من عاشقت بودم نرو........
اون..........اون.........مرده
ژاپن-1سال بعد{راوی}
ریوگا بعد از مرگ اینهی برای همیشه از ژاپن رفت وهیچ کس از خبر نداره ایجی هم درکل باخت خانواده ی اینهی ایجی رومقصر مرگ دخترشون میدونن وبا اون قطع رابطه کردن اما ایجی واقعا احساس تنهایی میکرد وهر روز یک ساعت سر مزار اینهیه میرفت وبا اون حرف میزد تا اینکه یک روز تصمیم گرفت بره پیش اینهیه اون رفت سر قبر اینهیه خنجری که یک سال پیش به اینهی داده بودو روقلبش گذاشت و...
ازشیشه نبودم تا با سنگ بمیرم
تقصیر کسی نیست که این گونه غریبم
شاید خدا خاست تا دلتنگ بمیرم
پایان
نظرات شما عزیزان:
من.دست.هرچی.ادم.زلزله.و.شر.و.شیط ونه.از.رو.و.پشت.بستم:):):)
پاسخ:خخخخخخخخخخخ باشه زلزله خوبه؟سونامی چه طور؟
منمممممممممممم.همینطور^^< br /> فقط.یه.لحظه.میخواستم.هم.خودمو.ه م.تورو.بکشم:):):)
پاسخ:فدات میگم توهم خیلی شر هستی ها
پاسخ:اوه پس بد وبدتر!رایا خیلی دوست دارم
پاسخ:خخخخخخخخخخ اهان میگم که کیبورد منم داغونه
پاسخ:میگم نقطه میزاری!چرا؟
چرا.از.دست.من؟
کلا.خلاف.قوانین.مخصوصا.قوانین.
پاسخ:چرا .میزاری؟؟؟؟؟؟هان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ:چی؟؟؟؟؟؟خخخخخخخ !از دست تو!بوگو!
بسم.الله
داستان.اگه.اون.میتسو.هاشو.فاکت
پاسخ:چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟نگرفتم
پاسخ:باشه میتسوهاشو کنمیتسو میکنم اینکه کاری نداره
فقط طول میکشه خخخخخخخ
ولی.فوجی.برادر.شوهر.من.نیست[جان ه.من.بین.من.و.این.شوسکه.فامیلی.بوج ود.نیارید.میزنم.خودمو.میکشم.اونو. هم.خلاص.میکنم]
پاسخ:باشه اصلا دیگه فوجی داداشم نیست
پاسخ:میگم داستان چه طور بود؟
وگرنه.خیال.میکنی.بقیه.واسه.خوش
پاسخ:باشه زن داداش!شوخی میکنم ناراحت نشو
پاسخ:چشـــــــــــــــــــــــم دیگه نمیگم
یاد.تاکیدی.که.روی.این.قانون.کرد م.خدایی.خندم.میگیره
بیخیال.واسه.خودم.تاکید.کردم-_-
پاسخ:شرمنده اجی!مگه قانون وبت نبود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اخشال نداره ولی از این به بعد زن داداشمی
قانون.کسی.به.کونیمیتسو.میتسو.ن
پاسخ:شرمنده اجی!!!!!!!!!دیگه نمیگم!
پاسخ:مرسیییییییییییییییییییی
پاسخ:سلام ماکاجی جونم مرسی ناراحت نباش اجی
پاسخ:گریه نکن اجی
پاسخ:فدات
پاسخ:من عاشق رمان غمگینم
با
طعم
من از چه میوه ای خوشم مویاد؟
مووووووووووووووووووووووووووو ز
پاسخ:مرسییییییییییییییییییی
پاسخ:خخخخخخخخ سلام اجی
پاسخ:خخخخخخخخخ گریه نکن
پاسخ:خخخخخخخخ
فداااااااااااااااااااااااااا اااااااااااااااااااااااات
عزیزم
پاسخ:خدانکنه اجی
پاسخ:مهم اینکه که الان هستین
پاسخ:گریه نکن
پاسخ:سلام اجی جونم
پاسخ:اهان تازه فهمیدم عکس کی هست! بعد سریع برداشتمش
پاسخ:خدانکنه من باید فدات شم اجی
پاسخ:شرمنده
پاسخ:خخخخخخخ
پاسخ:قوربونت
پاسخ:شرمنده اما من عاشق رمان های غمگینم
پاسخ:فدات
پاسخ:خدانکنه
پاسخ:گریه نکن
پاسخ:اوهو مرسی
پاسخ:مرسی
من فدات شم که رفتی تو کما عزیزم
منو ببخش که یک مدت نبودم
تو بیمارستان بودم
بخاطر تصادفی که کردم
ولی خدا رو خوش نماد عزیزم:- ((:- ((:- ((:- ((خلا صه بیمارستان بماند درساهم کشته بود منو ریاضی 20 فارسی 20 قران 40 خخ
من تو کلاس زیبا ترین صدا رو دارم
همه ی درسا 20 شدم
کارته هم رسیدم به کمر بند ابی جووووون
کلاس زبان اونم که عالی بود
کلاس طراحی20
ولی من برگشـــــــــــــــــــتم گلم برگشتم
پاسخ:فدات دلم یه ذره شده بود برات همش نگرانت بودم الان حالت خوبه اجی؟
پاسخ:خخخخخخخخخخخ مرسی
پاسخ:من عاشق رمان های غمگین هستم راستی برو دلنوشته اونجاهم رمان مینویسیم منو هما وهایجین وارمی برو اجی اگه دوست داری تو رمان من باشی بهم بوگو همونجا
پاسخ:گریه نکن اجی
پاسخ:گریه نکـــــــــــــــــــــــــــــن اجی!
پاسخ:فدات
پاسخ:مرسی اجی
پاسخ:یعنی روزگارتلخ رو بزارم؟
پاسخ:مرسی اجی
پاسخ:مرسی
پاسخ:خخخخخخخخخخخ
یار تلگرامی من! همرهِ آنلاین منی
واتساپی و وایبر من، فیس من و لاین منی
حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سفید!
چت میکنیم تا خود صبح، بحثای علمی و مفید!
صحبت فرهنگی ما، ناز و قشنگه همه جاش
خنده و قلب و گل و ماچ، جورواجوره استیکراش
دست من و تو داره به زندگیمون گند میزنه
آدم اینترنتی از خواب و خوراک دل میکنه
همسر بالقوهی من! اه چه قَدَر غر میزنی
استیکر ساده نده، خیر سرت عشق منی!
شک داری بیخود تو به من، گنده نکن ماجرا رو
سخت میگیری جون خودت! ول بکن این بازیا رو
عشق تلگرامی ما، پاکه! نترس از هوساش
محرم و نامحرمی هم، خوبه ولی باشه به جاش!
دست من و تو باید این پردهها رو پاره کنه
کی میتونه جز من و تو درد ما رو چاره کنه؟
خواهر ایمانی من! با هر کسی قاطی نشو
استیکره خنده نزن، آسه بیا آسه برو!
کار من و تو اخوی، رفتارای منشوری نیس
کار تو حتما میکشه اینجوری آخر به پلیس!
کج بذارین پا توی نت، فرقی نداره تو یا اون
با سند و مدرک چت، رو میشه دست دوتاتون
تازه اگه فرض مثال در برین از دست فتا
وقتی که مردین میبرن هردوتونو پیش خدا!
یار تلگرامی من! همره آنلاین منی
واتساپی و وایبر من، فیس من و لاین منی
یار تلگرامی من! شکلک ناموسی نده
حرفای اونجوری نزن، خیلی بده خیلی بده
یار تلگرامی من! بسه دیگه این همه چت
خسته شدم، جون ندارم، ول کن آقا جون ننت!
پاسخ:خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ ایول
پاسخ:اجی مردم از خنده برا ددیم خوندم منفجر شد دمت گرم کانون خانواده مون رو پر از خنده کردی /دارم حفظش میکنم واسه فردا تومدرسه
پاسخ:خداحافظ اجی
آخرینویرایش: